امسال در به در پدرم بودم
امسال پدرم که رفته بود حوصله هم رفته بود
امسال کنار دل پدرم بودم
امسال سبزه ما که هون اول خشکید چون گرمی دستان پدرم رو نداشت
امسال سبزه خشکیده دلم رو بردم پیشش تا جون بگیره بعد گره بزنم به نام پدرم
امسال پدرم که نبود هیچکس نبود
بودند اما دلخوشی نبود
بعد از پدرم دلخوشی سیری چنده
امروز فقط بغض پدرم بود باهام نگاه پدرم بود باهام
امسال فقط غصه پدرم بود و غصه و غصه
غصتم دوست دارم دیگه اینو از دست نمیدم پدر
تا اسم تو میاد پدر
چقدر وقتی کنار تو راه میزفتم غرور داشتم پدر
احساس میکردم که کنار کسی راه میرم که همیشه ازش کم دارم کوچکش هستم
وقتی کنارت راه میرفتم تنها کسی بودی که من میدونستم از من بالاتری
هنوز پدر منو با اسم تو می شناسن
هنوز پدر منو کسی نمیشناسه وقتی میرم جایی تااسم تو میاد منو با چه حسرتی صدا میزنن
و برام احترام میزارن هنوز پدر اسمت برام نعمته
هنوز توی دنیا منو با اسم تو میشناسن
اسمتم برام عشقه برام زندگیه برام برکته .....زندگیمه
خدایااااااا بدون پدر بهم صبر بده خیلی برام سخته
نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 92/1/14 ساعت 1:0 صبح موضوع | لینک ثابت
«یا مولاتی یا فاطمة الزهراء اغیثینی»
خـلـقـت کـائـنـات شــد، بـهـر وجــود فاطمه(س)
زنـده هـمـه جـهان شد از، یمن ورود فاطمه(س)
پـیـش حـریـم حرمـتش، خیـل ملک کشید صف
از سـر شـوق جـمـلگی، مـحو سجـود فاطمه(س)
رونق دین مـصطفی(ص)،هست به چشم اهل دل
هـم ز قـیـام فـاطـمـه(س)،هـم ز قـعــود فاطمه(س)
از پس رحلت نبی(ص)، کس نزده ست در جهان
غـیر امـیـرمـؤمـنان(ع)،گـام به سـوی فاطمه(س)
هـمـچو خـسی در آتـشش، قهـر خدا کشد همی
هر که کـند تـجـاوز از، حـق و حـدود فاطمه(س)
بهررضای مصطفی(ص)،از ره مهر روز و شب
نام عـلی مـرتـضـی(ع)، گـشـت سـرود فاطمه(س)
در همه طول زندگی، بعد مـحـمـّد(ص) و عـلـی(ع)
با حسنین(ع) بود و بس، گفت و شنود فاطمه(س)
هـست به دل مـرا کـجا، غـیر مـحـبـت عـلـی(ع)
کـی بـه زبـان مـن بــوَد، غـیـر درود فاطمه(س)
منبع شعر: کتاب زمزمه های دلجو، ص12.
چقدر دلگیرم از دنیا از این دنیای فانی
بهار امد اما به ما سر نزد
بهار امده من ندیدم اما همه میگن
بهار امده اما به باغچه خونه ما سر نزده
بهارو همه دیدن اما من ندیدیم شاید بهار من در خزانه
چقدر دوست داشتم تا دوباره برات عرق بریزم پدر
چقدر دوست داشتم تا بگی بابا جان خسته نباشی
دیروز رفتم توی باغچه تو پدر تموم باغچتو با دلم پا بیل کردم
با اشکهام ابیاری کردم
تموم باغچه دلمو دوباره گل کاشتم تا بازم برات کاری کرده باشم
یادش بخیر پارسال این موقع چقدر به فکر باغچه وگلهات بودی
بابا امسال نبودی تا بگی خسته نباشی باباجان اما تورو با تمام وجودم حس میکردم
حس میکردم همش کنارمی وداره به صورتم هی دست میکشی و عرقهای منو کنار میزنی
یادته پارسال درختها رو که پا بیل میکردم پام زخم شده بود
گفتی الهی بمیرم برات بابا که پات اینجوری شده
دیدی بابا اخرش هم اینجوری شد
اما امروز که پا م تاول زده بود گفتم کاش پدر من میمردم و این روزها رو نمیدیدم
میمردم و بی کسیهای خودمو نمیدیدم
میمردم تا حداقل تورو داشته باشم پدر
پدر شد برام فقط ارزوی محال
پدر شد برام خواب و خیال
پدر شد برام بیقراریه هر لحظه
پدر و پدر و ......................
سکوت دلم
این روزها دوست ندارم حرفی بزنم
فقط دوست دارم تماشا کنم
تماشاکنم که چقدر بی تو بودن پدر برام سخته
نوشته شده توسط زهرا در جمعه 92/1/9 ساعت 10:25 عصر موضوع | لینک ثابت
لحظه های بی پدری
سفره دلم
سنگ صبورم
سبزی جانم
سوز دلم
سکوت دلم
سودای وجودم
سکوت پدرم
مه من عید تو مبارک باد عیدی عاشقان چه خواهی داد؟
عیدی و عید ما مه رخ تست عید ما بی رخ تو عید مباد
عید مبارک باد
عید مبارک بر تمام دوستان و عزیزان
بر تمام کسانی که توی این مدت خاطرشان را ازوردم
عید مبارک بر کسانی که سر سفره پدرشون با دعای اون سال تحویل میگیرن
عید مبارک بر کسانی که تلاش میکنن تا با هر سختی که هست سال تحویل پیش پدرشون باشن
عید مبارک بر کسانی که سر سفره سال تحویل اشک پدرشونو میبینن وتحمل نمیکنن و اشک میریزن
عید مبارک بر کسانی که دست پر مهر پدر از سرشون کم شده
عید مبارک بر تمام پدران خدا
عید مبارک بر تمام بی پدران خدا
عید مبارک باد بر بهار
این عید بر خدا هم مبارک باد خدای بهار . خدای عشق . خدای باران . خدای بی کسیها .خدای پدرم
این عید بر شقایق خدا هم مبارک
چگونه بگویم سال نو مبارک؟
چگونه بگویم،وقتے لحظه هاے سنگین انتظار پشت پنجره دیوار مرا مے خوانند؟
چگونه بگویم،وقتے تلخینگے تنهایے همچون زلــزله بر سرم آوار مے شود؟
چگونه بگویم،وقتے ثانیه ها نبودنت را به رخم مے کشند؟
چگونه بگویم،وقتے اینجا همه چے هست فقط جاے تو خالیست پدر؟
چگونه بگویم،وقتے عذاب مے کشم و با خاطرات خوب تو مے میمیرم و زنده مے شوم؟
چگونه بگویم،وقتے این نوروز تو را کم دارم؟؟؟
سلام پدر م
دیشب دور هم جمع بودیم برای تو بخاطر تو .
باهم که جمع بودیم اشک و آه و افسوس هم پیش ما بود .
چند شعر انتخاب کرده بودیم تا یکی از این شعر ها را انتخاب کنند .
چه انتخاب تلخی شعر برای روی سنگ خانه تو پدرم .
هر شعر که میخوندیم کسی چیزی نمی گفت کسی نظر نمیداد کسی حرفی نمیزد
هر شعری که باهاش اشک بیشتر میریختند میفهمیدیم که بهتر است .
پدرم هیچ شعر وکلامی توان این رو نداره که بزرگی تو رو نشون بده ما از
خودمون نوشتیم که کوچکیم
این مرقد عشق و آرزو هاست این تربت پاک پدر ماست
ای خاک تو حرمتش نگه دار این رنج کشیده پدر ماست
شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)برتمامی
شیعیان جهان تسلیت باد
عزای زهرای اطهر
بزرگترین مصیبت آفرینش است
زیرا تنها مزار بی نشان انسان تاریخ است
که نشانی برای مظلومیت تاریخی اوست
فاطمه ، فاطمه است
تا همه بدانند که راز آفرنش است
او ام ابیهاست
او جانش را در راه ولایت داد تا علی ، تنها نماند
تا غصب خلافت بی نشان نماند
و اکنون به ایام فاطمیه رسیده ایم
** از بــیـت آل طـاهـا(ص) آتـــش کــشــد زبـانــه**
** گــوئـی شــده قـــیـامـت بـر پـا درون خــانــه **
** برپاست شور محـشر از عـتـرت پـیـمبـر(ص) **
** خـلــقـنـد مـات و مـبـهـوت از گـردش زمانـه **
** اهریمنان نمودند خون قلب مـصـطفی(ص) را **
** در مـنـظـر خـلایـق بـی جــرم و بــی بـهــانـه **
** در پــشــت در فــتــاده ام الائـــمـــه(س) از پـا **
** دارد فـغــان ز دشـمـن آن گـــوهــر یـگــانـه **
** زیـنـب(س) بـه نـاله گـویـد کـشـتـند مــادرم را **
** ایـن یک ز ضـرب سـیـلی آن یک ز تـازیانه **
** در خون فتاده زهرا(س) چون مرغ نیم بسمل **
** مـحـسـن(ع) فـتاده چـون گـل پر پر در آستانه **
** در پشت زانـوی غم پژمان نشسته حـیـدر(ع) **
** مانده حـسـیـن مظـلوم(ع) حیران در آن میانه **
** از نقش خون و دیوار پرسد ز حال زهرا(س) **
** وز زخــم سـیـنـه گـیـرد از مــیــخ در نشـانه **
** دارد حــســن(ع) شـکـایـت از کـیـنـه مغیره(ل) **
** ریـــزد ز دیـــدگـــانـــش یــاقـــوت دانـه دانـه **
** بـا پـهـلـوی شـکـسـته چون مـرغ بـال بسته **
** زهـرا(س) بـه خـون نـشسـته در کـنج آشیانه **
منبع شعر: کتاب زمزمه های مرحوم حاج احمد دلجو، ص 20.
نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 91/12/29 ساعت 9:55 عصر موضوع | لینک ثابت
وفاداری برادری به تعداد نیست به وفاداری است ! یوسف یازده برادر داشت و حسین تنها عباس را داشت
سلام برگل نرگس
به نام آن که انسان را مسافر کاروان انتظار گردانید
سلام اى گل نرگس، اى که شیرین ترین انتظار، انتظار توست
و بهترین منتظر، منتظر توست
مى توانم در یک کلمه پر معنا بگویم:
گر عشقى هست و عاشقى
نام تو معشوق و من عاشق و شیفته توأم
در انتظارت مى مانم و از خداى بزرگ مى خواهم که ظهورت را نزدیک گرداند
ما محتاج یک نگاه گذراى شما هستیم،
زودتر ظهور کن و قلب رهبرمان را شاد گردان
ما و رهبرمان در انتظار تو مى مانیم.
خدا کند که بیایى و ما هم یکى از یارانتان باشیم
به جز دستهای پر قدرت تو راهی نیست
که قلب پر از فراموش من از نام پر از حیاط تو آکنده شود و می دانم ،
می دانم مهربانی تو را آن قدرت هست
که قلبم را چنان وسعتی بخشد که از محبت تو سیراب شود.
آقای من کرم کن و بر من بتاب ...
روزی اوخواهد آمد....
بی تو احساس درد دارم پـــــدرشاید این همان دلتنگی باشد تورا دیگر ندارم شاید این بازی زندگی باشد دل دل مــی کــردم بــبـیـنـم هر روز تـــــورا نیستی اینجا ، نیستی در زندگیم پـــــدر،دیگر نیستی! چرا چرا؟؟؟ بـی تــو شـوق زندگـی مـ ـرا تـرک کــرده اســت تنها اشک است که بغض گلویم رادرک کرده است بوسه هایت را تازه می کنند قطره اشک هایم هر روز به یــاد لبـــهای گرمـ ـی که میهمـان گونه هایم بود دیــروز شاید تو هرگز مال من نبودی که چنین تنها شده ام دیروز باغمت گذشت مثل امروز ... انگار بی توبی فردا شده ام زندگی یک شکنجه که پر شده از بی حوصلگی های تلخ دیگر نمی خواهم زنده بمانم وقتی پـــــدرمبه آغوش خاک رفت
84 روزگذشت پـــــدر
روزها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست...؟
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟
نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 91/12/8 ساعت 1:8 عصر موضوع | لینک ثابت
شاید آنروز که سهراب نوشت
"تاشقایق هست زندگی باید کرد "
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینطور نوشت :
چه شقایق باشد چه گل پیچک و یاس
جای یک گل خالیست
تا نیاید مهدی ( عج ) زندگی دشوار است
خدایاااااااااا هوای پـــــــــــــــــــدرم داشته باش
پدرمن اومدم بگواز قدبم ترا یه منم یه تو هیچگی نیس این طرفا
برام از زندگی بگو از حرفایی بگو که میشه دل بست به دلشون
از بوی خاک خیس بگو زیر نور مهتاب بگو
از لالایی شبانه بگو
پدر چی شده؟ چرا انقد داغونی پدرداد بزن چراانقدارومی بوتهای باغچه
همه خشک شدن چی شده بگو هنوز زنده ای..
نگفتی قرار چشام بارون بگیر نگفتی دلم قرار غم بگیره نگفتی
قرار لباس تنم مشکی بشه
بعد حرفهات شاد کردی قلبمو باحرفات نگفتی ..
نگفتی نگفتی اما ای کاش میگفتی..
اما مانفهمیدیم تو داشتی انگار میگفتی نگاهت اروم بود ته
چشات حرفی بود ما نفهمیدیم تو داشتی میگفتی..
زمین خوردم کمک خواستم گرفتی دستم؛ناراحتت کردم تو هیچی نگفتی بهم..
بهم جرات دادی تو دادی بال ب دستم گفتی مخ توسرت کار بنداز
حرف زدن یادم دادی خاک پاتم پدر
نگفتی قرار از این مصیبت لال بشم اصلا..
پاشو چرا خوابی قدم بزن تو ایوون حس میکنم تنهام بامن رد پات نیست
پدر بلند شو حالا وقت خواب نیست...
بوته های باغچها همه خشک شدن پاشو داد بزن منتظر بارونی...
بخوان!ا
برایم از شعرهایی بخوان که هیچ گاه نسروده ای
از عاشقانه هایی که هیچ وقت نوشته نشده
بخوان
که چشمان ، من
جبرئیل توست
تو تنها بخوان
بخوان پدر…
چقـــدر کم توقع شده ام ….
نه آغوشت را می خواهـــم ،
نه یک بوســـه
نه حتـــی بودنت را …
همیـــن که بیایــی و از کنـــارم رد شوی کافی است …
مرا به آرامش می رسانــد حتــی
اصطکــاک سایه هایمـــان
نگاه کن چه بی تابم
به چشمانم
به بغض مانده در گلویم
که چگونه از غم آخرین دیدارت راهی را به سمت چشم هایم جستجو میکند
بمان، تا ابد بمان در آخرین دیدار
طرف ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمیکند ، کلمات انتظار میکشند ..
من با تو تنها نیستم هیچ کس با هیچکس تنها نیست
شب از ستاره ها تنهاتر است ..
طرف ما شب نیست
چخماخ ها کنار فیتله ها بی طاقتند
خشم کوچه در مشت توست ؛در لبان تو شعر روشن سیقل میخورد
من تورا دوست میدارم وشب از ظلمت تو وحشت دارد
من تو را میخوام پدرمن دوست دارم پدر
کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 91/11/12 ساعت 1:47 عصر موضوع | لینک ثابت
السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) السلام علیک یا امین الله فی ارضه....
شهادت امام حسن عسکری (ع) را به محضر امام زمان(عج)تسلیت.....
سر می نهم به پای تو یا صاحب الزمان
جان میکنم فدای تو یا صاحب الزمان
تقدیم میکنم سروجان را به سوی تو
گر بشنوم صدای تو یا صاحب الزمان
صد مرحبا برآنکه گرفته ست توشه ای
از روی دلربای تو یا صاحب الزمان
آری صفای مجمع سوته دلان همه
می باشد از صفای تو یا صاحب الزمان
ولله بر تمام صلاتین روزگار
دارد شرف گدای تو یا صاحب الزمان
بیگانه ست با همه بیگانگان تو
شد هرکه آشنای تو یا صاحب الزمان
مشمول لطف حق نشود آن کس که نیست
مشمول او دعای تو یا صاحب الزمان
از ارتکاب هرعملی قصد عاشقان
اول بود رضای تو یا صاحب الزمان
شکر خدا که با همه ی بی لیاقتی
دلهای ما جای توست یا صاحب الزمان
ما را برای روز جزا زادو توشه ای نبود
مگر ولای تو یا صاحب الزمان
کی میشود به دیده ی ما جلوه گر شود
رخسار حق نمای تو یا صاحب الزمان
کی از کنار بیت خدا می شود بلند
آن اوج جانفزای تو یا صاحب الزمان
بر این مریض جان به لب از درد اضطراب
کی می رسد دوای تو یا صاحب الزمان
¸.•´•چهل هفت روز بدون پدر¸¸¸.•´•.
یاس ها در کنار پنجره، گل داده اند و درختان آبستن شکوفه اند ..
چقدر در راهروهای دلواپسی و نگرانی به انتظار بنشینم؟ چقدر؟
کی می آیی تا ترکهای دلم را در برابر تو شماره کنم !
سپیده که می زند با خودم می گویم: اکنون در چشم اندازم ظاهر می شوی
پدر و با یک سبد شکوفه نور نگاهم را با بهار لبخندت، معطر می کنی ..
به تو می اندیشم، چون تو در ذهن منی و جز تو هیچ کس نمی تواند جای خالی ات را پر کند ..
دروازه ی قلب من به روی تو باز است، چون تویی سنگ صبور من پدر !
چرا نمی آیی؟ تا بسان کودکی به بالینت بنشینم و زار زار بگریم و بگویم از غمهایم ..
جوابم را بده! آخر بگو چه وقت به دیدنم می آیی؟ شب یا سپیده دم؟
به من بگو! از کدامین راه عبور می کنی؟ از کدامین شهر می گذری؟ از کدام خیابان می آیی؟
در کدام ساعت؟ در کدام دقیقه پدرمی آیی دلم تنگ شده؟
ای دنیای نا رفیق ، به کدامین گناه ناکرده . . .
تازیانه می زنی بر اعتمادم . . .
زیر پایم را زود خالی کردی ، سلام پر مهرت را باور کنم یا پاشیدن زهر نا مردیت را . . .
..................................
خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم کسی جز تو نبود
معصومانه ترین نگاه تنها در صورت پدر نقش می بندد.
و صادقانه ترین عشق در وجود پدر شعله ور میشود.
تمـــام زنــدگیـــم بــا همـیـــن یک عبــارت میگـــذرد !!! . . .
"کجایی پدر"
نوشته شده توسط زهرا در جمعه 91/10/29 ساعت 7:21 عصر موضوع | لینک ثابت
السلام علیکم یااباصالح المهدى (عج)السلام علیک یاامین الله فى ارض وحجته على عباده(یاصاحب الزمان آجرک الله)
, رحلت پیامبر, شهادت امام حسن, شهادت امام رضاتسلیت باد
28صفر رحلت غم بار پیامبر عظیم الشأن اسلام، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی(ص) و شهادت سبط اکبر مصطفی، امام حسن مجتبی(ع)، همچنین شهادت آفتاب هشتم، حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) خدمت همه دوستداران و شیعیان اهل بیت(ع) تسلیت و تعزیت باد.
شب بی تو یک تکه کاغذ سیاه است که باید آن را مچاله کرد و دور انداخت .
شب بی تو تراکم لحظه های سنگین و مغشوش بر شانه زمین است .
شب بی تو حرفی بیهوده در دفتر زمان است، پدر!
شب بی تو اندوهی تبدار و تاریک است، یک خاطره غم انگیز و متروک .
شب بی تو قصه ای ملال آور است. که حتی اگر شهرزاد آن را بازگوید، به دل نمی نشیند .
شب بی تو برکه ای کدر و خاموش است. که از پیچ و تاب محروم مانده است .
شب بی تو یک غریبه سیاه پوش است. که در هیچ خانه ای راه ندارد و همه پنجره ها به روی او بسته است .
شب بی تو شعری ناموزون و مهمل است. که حتی دیوانگان آن را زمزمه نمی کنند .
شب بی تو کابوس وحشتناک و تلخی است که از پلکها می گذرد. و خواب شیرین را می آشوبد .
واما.... شب با تو پدر!
شب با تو کاغذی نانوشته و سپید است
که ستارگان مشقهایشان را بر آن می نویسند .
شب با تو تالاری مواج است که از دره های بادام و بلوط می گذرد
و به دروازه صبح می رسد .شب با تو شعری نجیب و عاشقانه است، پدر!
شب با تو یک خوشبختی دامنه دار است. که مرا از کناره سخت و گنگ زندگی جدا می کند
و به نیزارهای روشن و خیس باران می برد.
بگذار احساس کنم که میتوانم همان زهرایی باشم ، که برای
رسیدن به تو بی قراری میکند و میداند اینک که در قلب تو اسیر است ،
تا آرام کند قلبی که بی تاب است و آسمان چشمهایم که مدتهاست ابری
و دل گرفته است رنگ آبی آسمان چشمهایم را ندیده ای از لحظه ای که تورفتی طعم شیرین
محبت و عشق را نچشیده ام ، عاشق هستم، اما به عشق تو پدر،
پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفسهات هستی من جان گرفته
پدر ای که از تو جاریخون زندگی تو رگهام
ای که از نور دو چشمتنور زندگی به چشمام
پدر امروز به پاهامدیگه نای رفتنی نیست
جز دریقی رو لبهامدیگه حرف گفتنی نیست
پدر ، پیچ و خم راهم نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهامتوی فکر غنچه باشه
پدر دست یاری تو اگه دستامو نگیره
کوره راه رفتن من مثل شبهام میشه تیره
نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 91/10/20 ساعت 8:55 عصر موضوع | لینک ثابت
سلام بر سرزمین خاطره ها سلام بر غریب ترین و دلگیرترین جای زمین، کرب بلا سلام بر تو بین الحرمین
سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد،
سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند
سلام بر آنکه شاهرَگش بریده شد،سلام بر آن مدافعِ بى یاور،
سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده،
سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ،
سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته،
، سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)، سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانیان،
سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاک و طاهِـرَت، سلام برتو و بر فرزندانِ شهیدت،
سلام بر تو و بر خاندانِ یارى دهنده ات (به دین الهى)، سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت،
سلام بر آن کشته مظلوم، سلام بر برادرِ مسمومش، سلام بر على اکبر، سلام بر آن شیر خوارِ کوچـک،
اربعین آمد دلم را غم گرفت بهر زینب عالمی ماتم گرفت
سوز اهل آسمان آید به گوش ناله صاحب زمان آید به گوش
جان اهل بیت عصمت بر لب است
قافله سالار آنها زینب است
دیگر ناله نمی کنم که قلبم شکسته است....
شکستگی اش دیگر درد نمی کند...
فقط گاهی می سوزد...سوزشی عجیب...
دیگر فریاد نمی زنم و صدایت نمی کنم...
دیگر حتی بغض هم نمی کنم...
فقط گاهی خیره می شوم به عکس چشمانت...
و آرام آرام در فراقت اشک می ریزم...
پدرم
از اینکه تنهایم گذاشتی دلگیر نیستم ،
از دلم دلگیرم که نبودنت را صبورانه تحمل میکند !
اى محبوب دلها!
تمام هستی ام را خاک قدمت می کنم تا شاید نظرى به جاده دلم بیندازى ،
چرا که تو آفتاب یقینى، که امید فرداها هستى،
تو بهار رؤیایى که مانند طراوت گل سرخ می مانى و نرم و سبز و لطیفى ،
تو معنى کلمات آسمانى هستی که دستهایش براى آمدنت
به زمین دعا می کند.
اى تجسّم مهربانى!
غیرت آفتاب و جلوه زیبایى ماه تو را توصیف می کنند
و نفس آب تو رامعنى می کند و نبض خورشید تو را وصف می کند.
خوب می دانم که تو می آیى؛
آرى تو می آیى
همانطور که وعده کرده اى و آنگاه است که کلمه انتظار را از
لغتنامه ها پاک خواهیم کرد.
پس اى تمام زیبایى!
بیا تا براى همیشه فریادرس عاشقان موعود باشى
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 91/10/11 ساعت 12:58 عصر موضوع | لینک ثابت
مهدیا...
گاه گاهی دل من بیشتر میگیرد...
بیشتر وقت غروب...
آن زمانیکه خدا نیز پر از تنهاییست..
و اذان در پیش است...
من وضو خواهم ساخت...
از خدا خواهم خواست،که تو تنها نشوی....
و دلت پر ز خوشیهای دمادم گردد.
آمین.
¸.•´•یلدای بی پدر¸¸¸.•´•.
این زمستان بی پدرو برف
این شبها که اناری به خانه نیست
این یلدای بی باران
دانه های خاطره را دان دان می کنم
تخمه ی کینه می شکنم
و نقاشی یک هندوانه ی قهو ه خانه ای را
به یاد آن سالهای پر نخود و کشمش
به دیوار دلم می آویزم
خشکیده باری از آرزو
که خشکبار این شبهای من است
به سفره ی یادم می چینم
وبا دایی پیر تر از پیر
شعر می خوانم
وهزارو یک شب چشم تورا مرور می کنم
یلداهای ست که نیز تو نیستی پدر
ویلدا دیگر برای من تنها یک شب از شبهای سرد سال نیست
ازهمان گاهی که سیاهی بختم طولانی ترین شب خوشبختی من است
تمام شبهای من یلداست.
پدر ای کاش هنوز زنده بودی
و میتونستم هزار تا رز قرمز بهت هدیه بدم
و بگم پدر جونم، پدر خوبم
پدر مهربونم یلدات مبارک نور چشمم
یلدات مبارک.
خدایا
دیگه بدون پدرم کم آورده ام..
صبری که بهم داده بودی تمام شد ولی
دردم همچنان آزارم میدهد و باقیست..
میدانم شرمنده ام نمیکنی ولی
باز هم صبر میخواهم...
نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 91/9/30 ساعت 5:4 عصر موضوع | لینک ثابت
چشمهایم از دلم رنجیده اند
هر چه را دل خواست آنها دیده اند
در عوض یک کار مشکل خواستند
دیدن موعود از دل خواستند
چون نباشد دل پی دریای نور
بسته باشد دیده هنگام ظهور
مهدیا دل را خودت یاری بده
چشمهایم را تو دلدارى بده
هفت روز گذشت...من موندمو تنهایی و مرگ و ی دله مرده
داغون شدم...
همش منتظره برگشتت شدم پدرجونم...
منتظر بودم بیای بگی زهرا ی من دیدی اومدم؟!!!!
و...
من در عین ناباوری صورتتو بوسه بارون کنم
دلم واسه دعواهات تنگ شده...واسه کل انداختنات
وای خـــدا
من چه چوری این هفت روزو دوام اوردم اخه؟!!
قربونت برم خـدا با این همه صبر که به بنده هات میدی
پدرجونم قول میدی برگردی؟!!
هفت روزه زیره خاک قایم شدی من که گفتم:
سک سک بیا بیرون دیگه پیدات کردم عزیزم
پدرجون من دیگه نای گریه ندارم بخدا
مامانم دیگه نمیتونه تحمل کنه
دخترت دیگه پیر شده کمرم شکست پدرجونم
چشای خوشرنگش که با نگاش هرکسیو نابود میکرد غم داره
از اون چشما فقط بارون میاد
بیا بذار اون چشما بازم بخنده
عزیزم بیا که دنیامو بهم هدیه میدی پدرجونم
هفت روز گذشت
تمــــــــــــام دنیـــا در آغوشـــت خــــلاصه شـــــــــده اســـــــــت پـــــــــــدر...
کـــــــــــودکـــــــــانه پنــــــــــــاه میـبـــــــــــرم ...
بـــــــــه خلاصــــــــــه دنیــــــــــــــــا ...
(به یاد پدرم عزیزم)
ازگروه گرافیک طراحان بابت کارت زیباشون و همه ی دوستای گلم
تشکرمیکنم زحمت کشیدید
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 91/9/20 ساعت 5:57 صبح موضوع | لینک ثابت
آخرین نوشته ها
به نام خدا
بهارم بی تو سرد است پدر
دلم میخواد پرستارم تو باشی پدر
چهاردهم آذردومین سالگرد ویران شدن زندگیم پدر
محرم بی پدری رسید
675 روز بـــــــی پـــــــدری گــــــذشـــــــــت...
پـــــــــــــــــــــــــــــــدر
فقط پدرم را می خواهم...
وقتی پدر نداری
تمام آرزوهای من...
من هم... روزگاری... پدر داشتم...
277 روز بابا جونم دلتنگتم
خدایا:
درد غم بی پدری
[عناوین آرشیوشده]
درباره وبلاگ
زهرا
برای ظهور آقا امام زمان (عج) و شادی روح پدرم صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...?
کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
فهرست اصلی
دوستان
نوشته های پیشین
سایر امکانات
POWERED BY
language="java" src="