مهدیا...
گاه گاهی دل من بیشتر میگیرد...
بیشتر وقت غروب...
آن زمانیکه خدا نیز پر از تنهاییست..
و اذان در پیش است...
من وضو خواهم ساخت...
از خدا خواهم خواست،که تو تنها نشوی....
و دلت پر ز خوشیهای دمادم گردد.
آمین.


¸.•´•یلدای بی پدر¸¸¸.•´•.

این زمستان بی پدرو برف

این شبها که اناری به خانه نیست

این یلدای بی باران

دانه های خاطره را دان دان می کنم

تخمه ی کینه می شکنم

و نقاشی یک هندوانه ی قهو ه خانه ای را

به یاد آن سالهای پر نخود و کشمش

به دیوار دلم می آویزم

خشکیده باری از آرزو

که خشکبار این شبهای من است

به سفره ی یادم می چینم

وبا دایی پیر تر از پیر

شعر می خوانم

وهزارو یک شب چشم تورا مرور می کنم

یلداهای ست که نیز تو نیستی پدر

ویلدا دیگر برای من تنها یک شب از شبهای سرد سال نیست

ازهمان گاهی که سیاهی بختم طولانی ترین شب خوشبختی من است

تمام شبهای من یلداست.

پدر ای کاش هنوز زنده بودی

و میتونستم هزار تا رز قرمز بهت هدیه بدم

و بگم  پدر جونم، پدر خوبم

 پدر مهربونم یلدات مبارک نور چشمم

یلدات مبارک.

کارت پستال درخواستی طراحان

خدایا 

دیگه بدون پدرم  کم آورده ام..

صبری که بهم داده بودی تمام شد ولی

دردم همچنان آزارم میدهد و باقیست..

میدانم شرمنده ام نمیکنی ولی

باز هم صبر میخواهم...

کارت پستال درخواستی طراحان



نظر  

نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 91/9/30 ساعت 5:4 عصر موضوع | لینک ثابت