شخصى در فکر دیدار امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ـ بود ، فهمید که آن حضرت با قفل سازى مراوده و ارتباط دارند. نزد یکى از قفل سازها رفت، و دید پیرزنى براى ساختن قفل به او مراجعه کرد و پرسید اجرت آن چه قدر مى شود؟ قفل ساز گفت: فلان وقت براى گرفتن جواب بیا. بر گرفته از حضرت آیة الله العظمی محمد تقی بهجت
قفل ساز پاسخ داد: یک عباسى مى سازم و بعد از ساختن، آن را به سیصد دینار یا یک سنّار (مبلغى که خیلى کمتر از آن چه مى ساخت) مى خرم.
سپس با قفل ساز دیگرى برخورد نمود که به یک سنّار مى ساخت و به یک عباسى مى خرید. از این جا فهمید که این قفل ساز است که با حضرت ارتباط دارد. لذا به او گفت: سلام مرا به آقا برسان و بگو چگونه مى توان به خدمت شما رسید؟
در وقت مقرر به وى مراجعه کرد و جواب حضرت را خواست.
قفل ساز گفت حضرت فرمودند: بگو تو در فکر این نباش که مرا ببینى، خودت را درست کن، ما به سراغت مى آییم. از کسانى مباش که قفل را به یک عباسى درست مى کنند و سیصد دینار یا یک سنّار مى خرند، مثل کسانى باش که به یک سنّار درست مى کنند و به یک عبّاسى مى خرند.
آرى، ترک واجبات و ارتکاب محرّمات، حجاب و نِقاب دیدار ما از آن حضرت است.
بی تو ای صاحب زمان:بی قرارم هر زمان
خدا گوید :
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم ..
تو ای والاترین مهمان دنیایم ..
بدان آغوش من باز است ..
شروع کن یک قدم با تو ..
تمام گامهای مانده اش با من ...
التماس دعا عزیزاننوشته شده توسط زهرا در جمعه 90/4/17 ساعت 9:51 صبح موضوع | لینک ثابت
آخرین نوشته ها
به نام خدا
بهارم بی تو سرد است پدر
دلم میخواد پرستارم تو باشی پدر
چهاردهم آذردومین سالگرد ویران شدن زندگیم پدر
محرم بی پدری رسید
675 روز بـــــــی پـــــــدری گــــــذشـــــــــت...
پـــــــــــــــــــــــــــــــدر
فقط پدرم را می خواهم...
وقتی پدر نداری
تمام آرزوهای من...
من هم... روزگاری... پدر داشتم...
277 روز بابا جونم دلتنگتم
خدایا:
درد غم بی پدری
[عناوین آرشیوشده]
درباره وبلاگ
زهرا
برای ظهور آقا امام زمان (عج) و شادی روح پدرم صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...?
کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
فهرست اصلی
دوستان
نوشته های پیشین
سایر امکانات
POWERED BY
language="java" src="