لقمان حکیم در زمان جوانی کارگر یک فردی بود که این فرد از طرفی گناه می کرد و گناه کار بود و از طرفی هم امید داشت که به بهشت بره.
زمان کاشت گندم رسیده بود. اون فرد به لقمان گفت که در زمینی که دارن گندم بکاره.
لقمان رفت و بجای گندم، جو کاشت.
مدتی گذشت و زمان برداشت محصول فرا رسید. اون فرد به لقمان گفت برو از محصولی که کاشتی برام بیار تا ببینم چه کردی؟
لقمان رفت و محصول رو آورد. اون فرد وقتی دید که لقمان بجای گندم، جو کاشته، عصبانی شد و به لقمان گفت مگر من به تو نگفتم گندم بکار؟ برای چه جو کاشته ای؟
لقمان حکیم به اون فرد گفت من دیدم شما هم گناه می کنی و هم امید رفتن به بهشت رو داری. من هم با خودم گفتم که جو بکارم شاید به جای جو، گندم برداشت کنم!!!
اینه که ماها هر چی بکاریم همون رو برداشت می کنیم. اگر گندم بکاریم همون گندم رو هم برداشت می کنیم و اگر هم جو بکاریم همون جو رو برداشت می کنیم و هیچ وقت نمی تونیم جو بکاریم و گندم برداشت کنیم.
دلت راخانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با من
اگر گم کرده ای،ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من
بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص دریا کردنش با من
اگر درها به رویت بسته شد دل بد مکن از ما
در این خانه دق الباب کن واکردنش با من
به من گو حاجت خود را اجابت میکنم آنی
طلب آنچه میخواهی مهیا کردنش با من
قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک وبد را جمع ومنها کردنش با من ...
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس امضا کردنش با من ...
التماس دعاازهمه عزیزان
نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 90/1/11 ساعت 11:48 عصر موضوع | لینک ثابت
آخرین نوشته ها
به نام خدا
بهارم بی تو سرد است پدر
دلم میخواد پرستارم تو باشی پدر
چهاردهم آذردومین سالگرد ویران شدن زندگیم پدر
محرم بی پدری رسید
675 روز بـــــــی پـــــــدری گــــــذشـــــــــت...
پـــــــــــــــــــــــــــــــدر
فقط پدرم را می خواهم...
وقتی پدر نداری
تمام آرزوهای من...
من هم... روزگاری... پدر داشتم...
277 روز بابا جونم دلتنگتم
خدایا:
درد غم بی پدری
[عناوین آرشیوشده]
درباره وبلاگ
زهرا
برای ظهور آقا امام زمان (عج) و شادی روح پدرم صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...?
کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
فهرست اصلی
دوستان
نوشته های پیشین
سایر امکانات
POWERED BY
language="java" src="