• وبلاگ : گل نيلوفر
  • يادداشت : جا نم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مجيد 


    سلام زهرا جان

    خواهش ميكنم منم ممنونم

    دعا ميكنم كه هرچه زودتر بيايي

    اگه خدا بخواد من عيد تصميم دارم بيا شهرتون قرار بود امسال عيد بيايم كه نشد ولي امسال ميام

    تو دنيا يکي هست که دنيايش تويي /

    روز و شب در فکر توست ، رويايش تويي /

    گلي خوشبوست که عطر و بويش تويي /

    ماهي کوچکي است که دريايش توسس /

    شمعي روشني هست که نورش تويي /

    نا اميدي است که اميد فردايش تويي /

    دلي با يک آرزوي بزرگ که آرزويش تويي /

    خيالي خسته که آرامش شبهايش تويي /

    چشماني خيره به سويي که سويش تويي /

    يک دل زخمي که مرهم زخم هايش تويي .

    اي مايه اصل شادماني ، غم تو /

    خوش تر از حيات جاوداني ، غم تو

    از حسن تو رازها به گوش دل من /

    گويد به زبان بي زباني ، غم تو . . .

    تو اي يار والا صدا کن مرا

    ز اندوه شبها رها کن مرا

    مگو اين رهم سوي دلدار نيست

    مرا طاقت دوري يار نيست

    پرستو چرا سوي غربت شدي

    که باني به رنج و به حسرت شدي

    پريدي زگلزار من سوي دشت

    نداني که بر من چه غمها گذشت


    دل داده ام بر باد بر هر چه بادا باد

    مجنون تر از ليلي شيرين تر از فرهاد

    اي عشق از آتش اصل و نسب داري

    از تيره بادي از دودمان باد

    آب از تو طوفان شد خاک از تو خاکستر

    از بوي تو آتش در جان باد افتاد

    هر قصر بي شيرين چون بيستون ويران

    هر کوه بي فرهاد کاهي به دست باد

    هفتاد پشت ما از نسل غم بودند

    ارث پدر ما را اندوه مادرزاد

    ازخاک ما در باد بوي تو مي آيد

    تنها تو مي ماني ما مي رويم از ياد


    من تن نتهايي باغ

    بعد يک خواب زمستاني مي انديشم!

    و به گل هاي فرخفته به دامان سکوت

    من به يک کوچه ي گيج

    گيج از عطر اقاقي ها مي انديشم

    و بر يک زمزمه ي عابر مست

    که ز تنهايي خود نا شاد است

    من به دلتنگي شبهاي ملول

    و تهي مانده خود از شادي

    ذهنم از خاطرها سرشار

    و فرو آمدن معجزه در هستي من

    مثل خوشبختي من...دورترين حادثه است...

    من به خوشبختي ماهي ها مي انديشم

    که در آن وسعت آبي با هم .....باز هم همراهند!

    من به يک خانه مي انديشم...يک خانه ي دور

    که در آن فانوسي مي سوزد!

    و در آن جاي تو مانده است تهي...

    و به گل هاي فراموشي آن گلدان مي انديشم!

    که ز بي آبي پژمرده شدند

    من به تنهايي خويش و به تنهايي باغ...

    و به يک معجزه مي انديشم....

    من آن خاکم به زير پا

    ولي مغرور، مغرورم...

    به تاريک منم تاريک

    ولي پرنور، پرنورم....

    اگه گلبرگه بي آبم

    به شبنم رو نمي آرم...

    اگه تشنه تو خورشيدم

    به سايه تن نمي کارم...

    من آن دردم که هر جايي

    پي مرهم نمي گردم...

    چه غم دارم اگر دنيا

    به کام من نمي چرخه...

    من آن عشقم که با هرکس

    سر سفره نمي شينه...

    من آن شوقم که اشکامو

    به جز محرم نمي بينه...

    اگه من ساقه ي خشکم

    به دريا دل نمي بندم...

    اگه بارون پرپر بارم

    به دريا دل نمي بندم...

    چه مغرورم، چه مغرورم ، چه مغرور....


    غروبا قشنگن

    وقتي خورشيد ميره تا چشماشو رو هم بذاره
    رنگ خورشيد غروب چشماتو يادم مياره
    هميشه غروب برام عزيز و دوست داشتنيه
    واسه اينکه رنگ خوب چشماي تو رو داره
    غروبا قشنگن ،‌ با چشات يه رنگن
    قشنگ ترين غروبو تو چشاي تو مي بينم
    تموم عالمو پر از صداي تو مي بينم
    تو چه پاکي ، تو چه خوبي
    تو شکوه يه غروبي
    مث درياي پر آواز جنوبي
    تو برام ديدني هستي مث درياي جنوب
    که پر از رازي و آوازي و قصه هاي خوب
    ديدنت براي من هميشه تازگي داره
    مث جنگل مث ساحل ، مث دريا تو غروب

    سلام گلم خوبي؟

    مرسي كه سر زدي وب زيبايي داري خانومي

    پاسخ

    سلام نگار جان ممنون که بهم سرزدي بازم بيا بهم سربزن گلم موفق باشي
    سلام آپ قشنگي بود به نوشتن ادامه بده موفق باشي
    پاسخ

    سلام ممنون که بهم سرزدي اقامرتضي بازم بهم سربزن موفق باشي