سلام بر سرزمین خاطره ها سلام بر غریب ترین و دلگیرترین جای زمین، کرب بلا سلام بر تو بین الحرمین
سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد،
سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند
سلام بر آنکه شاهرَگش بریده شد،سلام بر آن مدافعِ بى یاور،
سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده،
سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ،
سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته،
، سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)، سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانیان،
سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاک و طاهِـرَت، سلام برتو و بر فرزندانِ شهیدت،
سلام بر تو و بر خاندانِ یارى دهنده ات (به دین الهى)، سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت،
سلام بر آن کشته مظلوم، سلام بر برادرِ مسمومش، سلام بر على اکبر، سلام بر آن شیر خوارِ کوچـک،
اربعین آمد دلم را غم گرفت بهر زینب عالمی ماتم گرفت
سوز اهل آسمان آید به گوش ناله صاحب زمان آید به گوش
جان اهل بیت عصمت بر لب است
قافله سالار آنها زینب است
دیگر ناله نمی کنم که قلبم شکسته است....
شکستگی اش دیگر درد نمی کند...
فقط گاهی می سوزد...سوزشی عجیب...
دیگر فریاد نمی زنم و صدایت نمی کنم...
دیگر حتی بغض هم نمی کنم...
فقط گاهی خیره می شوم به عکس چشمانت...
و آرام آرام در فراقت اشک می ریزم...
پدرم
از اینکه تنهایم گذاشتی دلگیر نیستم ،
از دلم دلگیرم که نبودنت را صبورانه تحمل میکند !
اى محبوب دلها!
تمام هستی ام را خاک قدمت می کنم تا شاید نظرى به جاده دلم بیندازى ،
چرا که تو آفتاب یقینى، که امید فرداها هستى،
تو بهار رؤیایى که مانند طراوت گل سرخ می مانى و نرم و سبز و لطیفى ،
تو معنى کلمات آسمانى هستی که دستهایش براى آمدنت
به زمین دعا می کند.
اى تجسّم مهربانى!
غیرت آفتاب و جلوه زیبایى ماه تو را توصیف می کنند
و نفس آب تو رامعنى می کند و نبض خورشید تو را وصف می کند.
خوب می دانم که تو می آیى؛
آرى تو می آیى
همانطور که وعده کرده اى و آنگاه است که کلمه انتظار را از
لغتنامه ها پاک خواهیم کرد.
پس اى تمام زیبایى!
بیا تا براى همیشه فریادرس عاشقان موعود باشى
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 91/10/11 ساعت 12:58 عصر موضوع | لینک ثابت
مهدیا...
گاه گاهی دل من بیشتر میگیرد...
بیشتر وقت غروب...
آن زمانیکه خدا نیز پر از تنهاییست..
و اذان در پیش است...
من وضو خواهم ساخت...
از خدا خواهم خواست،که تو تنها نشوی....
و دلت پر ز خوشیهای دمادم گردد.
آمین.
¸.•´•یلدای بی پدر¸¸¸.•´•.
این زمستان بی پدرو برف
این شبها که اناری به خانه نیست
این یلدای بی باران
دانه های خاطره را دان دان می کنم
تخمه ی کینه می شکنم
و نقاشی یک هندوانه ی قهو ه خانه ای را
به یاد آن سالهای پر نخود و کشمش
به دیوار دلم می آویزم
خشکیده باری از آرزو
که خشکبار این شبهای من است
به سفره ی یادم می چینم
وبا دایی پیر تر از پیر
شعر می خوانم
وهزارو یک شب چشم تورا مرور می کنم
یلداهای ست که نیز تو نیستی پدر
ویلدا دیگر برای من تنها یک شب از شبهای سرد سال نیست
ازهمان گاهی که سیاهی بختم طولانی ترین شب خوشبختی من است
تمام شبهای من یلداست.
پدر ای کاش هنوز زنده بودی
و میتونستم هزار تا رز قرمز بهت هدیه بدم
و بگم پدر جونم، پدر خوبم
پدر مهربونم یلدات مبارک نور چشمم
یلدات مبارک.
خدایا
دیگه بدون پدرم کم آورده ام..
صبری که بهم داده بودی تمام شد ولی
دردم همچنان آزارم میدهد و باقیست..
میدانم شرمنده ام نمیکنی ولی
باز هم صبر میخواهم...
نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 91/9/30 ساعت 5:4 عصر موضوع | لینک ثابت
چشمهایم از دلم رنجیده اند
هر چه را دل خواست آنها دیده اند
در عوض یک کار مشکل خواستند
دیدن موعود از دل خواستند
چون نباشد دل پی دریای نور
بسته باشد دیده هنگام ظهور
مهدیا دل را خودت یاری بده
چشمهایم را تو دلدارى بده
هفت روز گذشت...من موندمو تنهایی و مرگ و ی دله مرده
داغون شدم...
همش منتظره برگشتت شدم پدرجونم...
منتظر بودم بیای بگی زهرا ی من دیدی اومدم؟!!!!
و...
من در عین ناباوری صورتتو بوسه بارون کنم
دلم واسه دعواهات تنگ شده...واسه کل انداختنات
وای خـــدا
من چه چوری این هفت روزو دوام اوردم اخه؟!!
قربونت برم خـدا با این همه صبر که به بنده هات میدی
پدرجونم قول میدی برگردی؟!!
هفت روزه زیره خاک قایم شدی من که گفتم:
سک سک بیا بیرون دیگه پیدات کردم عزیزم
پدرجون من دیگه نای گریه ندارم بخدا
مامانم دیگه نمیتونه تحمل کنه
دخترت دیگه پیر شده کمرم شکست پدرجونم
چشای خوشرنگش که با نگاش هرکسیو نابود میکرد غم داره
از اون چشما فقط بارون میاد
بیا بذار اون چشما بازم بخنده
عزیزم بیا که دنیامو بهم هدیه میدی پدرجونم
هفت روز گذشت
تمــــــــــــام دنیـــا در آغوشـــت خــــلاصه شـــــــــده اســـــــــت پـــــــــــدر...
کـــــــــــودکـــــــــانه پنــــــــــــاه میـبـــــــــــرم ...
بـــــــــه خلاصــــــــــه دنیــــــــــــــــا ...
(به یاد پدرم عزیزم)
ازگروه گرافیک طراحان بابت کارت زیباشون و همه ی دوستای گلم
تشکرمیکنم زحمت کشیدید
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 91/9/20 ساعت 5:57 صبح موضوع | لینک ثابت
سایه لطف تو دیگر به سرم نیست پدر.پرپرواز گشودی اثرت نیست پدر.
روزها جگرسوخته داغ توییم به عزاخانه ما هم گذرت نیست پدر
خدایاااااااااااااااااااا
کمرم شکست بدون پدر چیکار کنم
¸¸.•´•دنیای بدون توپدر¸¸.•´•.
برای رفتن ... چمدان می بندند ...
برای ماندن ... دل ...
من کدام را ببندم پدر
که نمیتوانم بیایم ونه توان ماندن دارم ...
پدربدون تو من سرگردانم چه کنم...
اولین طلوع آفتاب بدون پدرخدایاااااااااا
¸¸.•´•باور کن پدرشکسته ام.. ¸¸.•´•.
شیشه ماشین وقتی میشکنه ...
خرد میشن ولی از هم جدا نمیشن...
پدر......
بدون تو من همون شیشه ام..خرد و تکه تکه..
از هم نمی پاشم ولی شکسته ام .
باور کن پدرکه شکسته ام..
دومین طلوع آفتاب بدون پدرخدایاااااااااا
خدایاااااااااابدون پدر خیلی سخته
¸¸.•´•. خدایاااادنیای بدون پدر . ¸¸.•´•.
وقتی دلم پر از آتش شده
دیگه خنده هایم
معنایی ندارند
فقط می خندم پدر
تا دیگران غمهای آشیانه کرده
در چشمانم را نبینند...
وقتی دلم خسته شده دیگر حتی
اشک های شبانه آرامم نمی کنند...
وقتی دلم خسته شد
فقط بلند گریه می کنم...
چون به گریه عادت کرده ام
ودیگر هیچ چیز آرامم نمی کند فقط...
دل بریدن از دنیای بدون تو..پدر....
سومین طلوع آفتاب بدون پدرخدایاااااااا
خدایاااا مرگ پدر خیلی سخته ولی راضیم به رضا تو
خدایااااااا چطوری باورکنم که دیگه پدر ندارم
خدایاامروز شش روز بدون پدر دارم زندگی میکنم
خدایا راضیم به رضای توهر چی صلاح میدونی
نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 91/9/14 ساعت 10:48 عصر موضوع | لینک ثابت
آخرین نوشته ها
به نام خدا
بهارم بی تو سرد است پدر
دلم میخواد پرستارم تو باشی پدر
چهاردهم آذردومین سالگرد ویران شدن زندگیم پدر
محرم بی پدری رسید
675 روز بـــــــی پـــــــدری گــــــذشـــــــــت...
پـــــــــــــــــــــــــــــــدر
فقط پدرم را می خواهم...
وقتی پدر نداری
تمام آرزوهای من...
من هم... روزگاری... پدر داشتم...
277 روز بابا جونم دلتنگتم
خدایا:
درد غم بی پدری
[عناوین آرشیوشده]
درباره وبلاگ
زهرا
برای ظهور آقا امام زمان (عج) و شادی روح پدرم صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...?
کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
فهرست اصلی
دوستان
نوشته های پیشین
سایر امکانات
POWERED BY
language="java" src="