پردهی اول؛ علی: دل من
تصمیم به ازدواج گرفته بودم ولی جرأت نمیکردم این مطلب را به سرورم بگویم، اما شب و روز در فکر آیندهی خود بودم، تا اینکه یک روز که پیش حبیبم بودم به من گفت: علی جان! با ازدواج چطوری؟ من که سرم پایین بود، زیر چشمی میدیدم که پیامبر چه لذت پدرانهای میبرند از اینکه به دامادی من فکر می کند. با خجالت، آهسته گفتم: رسول خدا خود داناتر است. اما دلم عین سیر و سرکه میجوشید، نگران بودم. آخر من دلم را به ناز دلبری باخته بود و میترسیدم که حضرت کسی دیگری را به من پیشنهاد دهد. در قبیله ما، قریش، دختر کم نبود، اما آنکه دل مرا برده بود از آنان نبود. نگران بودم.
پردهی دوم؛ باز هم علی: خبر آمد خبری در راه است
نفهمیدم چه شده بود که گفتند حبیبت با تو کار دارد. او جان من بود که تا ندایش به گوش میرسید لبیک من به سوی او پرّان میشد. اما اینبار دلم کمی میلرزید انگار چیزی فهمیده بود. خودم را به خانه امّسلمه رساندم ، تا چشم پیامبر به من افتاد از جا کنده شده و دستهایش را گشود به سوی من آمد. من که بهتم برده بود. چقدر پیامبر خوشحال بود! چشمانش برق می زد و چنان میخندید که دندانهای نازش پیدا بود، و من همچنان بهت زده بودم که گفت: علی جانم! مژده بده! مژده! . گفتم سرورم خیر است انشاالله، اول بگویید چه شده! همچنانکه مرا به سینهی خود فشار میداد و میخندید گفت: خدا ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود خود به عهده گرفت.
مرا میگویی! پاهایم سست شد! پر از شور و تشویش. دیگر صبر نداشتم. ماجرا چیست؟ من بی دلم.
پردهی سوم؛ حبیب خدا: در آسمان
نشسته بودم که دوست آسمانی من، جبرئیل، با شاخههای سنبل و میخک (قَرَنفُل) نزد من آمد و آنها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوییدم و گفتم: دسته گل به چه مناسبتی است؟ دوستم گفت: مگر خبر نداری ؟ خداوند حوران بهشت را امر فرموده که تمام فردوس را تزیین کنند، به بادهای بهشتی هم دستور داده تا با بوی انواع عطر بوزند، و حورالعین را به خواندن سورههای «طه» ، «یاسین» ، «شوری» و... امر فرمود، و به یک ... .
جبرئیل هم ذوق زده و یک نفس، با آب و تاب مشغول تعریف بود اما من هنوز جوابم را نگرفته بودم . این همه بریز و بپاش برای چه؟ مگر عروسیه؟! در این فکرها بودم که دوستم گفت: خدا به جارچی بهشت گفته که جار بزند: ای پریان من! ای بهشتیان جمع شوید که اینجا جشن عروسی است! فاطمه را عروس علی کردم. علی به دلبرش رسید، آخر آنها دل دادهی هم بودند... . جبرئیل همچنان داشت تعریف میکرد. اما من وقتی این را شنیدم ناگاه به شوق از جا پریدم و خدا را شکر گفتم. بنازم به تو ای خدای خوب من که چه خوب در و تخته را به هم جور میکنی. خودم را جمع کردم که ببینم دیگر چه خبر بوده. دوست آسمانیم گفت: خداوند تبارک و تعالی به راحیل، آ ن پری خوش کلام و خوش صدا، امر فرموده که خطبه بخواند.
پردهی چهارم؛ راحیل: قرار عاشقی
من هم مثل همه پر از شور بودم و تصمیم داشتم که خطبهی این دو عاشق را به زیباترین شکل بخوانم، خطبهای ماندگار. من چقدر خوشبخت بودم خطبهی زهرا و علی را میخواندم. همه ساکت بودند و من گلواژههای ادبستان عاشقی را بر هم میتنیدم. همه ساکت بودند و به من گوش میدادند. تا آنکه من با صلواتی به حبیب خدا کلامم را تمام کردم که خِتامش به مِسک باشد. به شور این پیوند و اتمام خطبه همهمهای به پا شد که ناگاه آن خدا به ندایی گفت: «ای حوریان بهشت من! به علی بن ابی طالب حبیب محمّد، و فاطمه دختر محمّد تبریک بگویید. من برای آنان خیر و برکت قرار دادم». خاضعانه به درگاه خداوند عرض کردم: پروردگار من، برکت تو بر آن دو بیشتر از آنچه ما در بهشت دیدیم نیست؟ خداوند، بنده نوازانه فرمود: ای راحیل! از جمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبّت خودم، با هم همراه میکنم و حجّت خود بر مردم قرارشان میدهم، و قسم به عزّت و جلالم که از آن دو، فرزندانی بوجود خواهم آورد که در زمین گنجینهداران معادن حکمت من باشند.
پردهی پنجم؛ علی: شکرانه
من به عشقم رسیده بودم و بسان موج به ساحل رسیده آرام بودم. و تنها آنچه باید میکردم افتادن به پای کسی بود که پیوند دهندهی دلهاست. این بود که بیدرنگ و متواضعانه، از صمیم دل زبان گشودم که: «رَبِّ اَوزِعنی اَن اَشکُرَ نِعمتَکَ التی اَنعمتَ عَلَیَّ» پروردگارا! مرا بر آن دار که شکر نعمتی که به من دادی، به جای آرم (نمل: 19)
حبیبم نیز دعای مرا آمین گفت .
پردهی ششم؛ فاطمه: شاهد پرده نشین
سالها بود که من از پس پرده به کمالات علی دل سپرده بودم. من هم به علی دلباخته بودم و او خبر نداشت. هربار که در خانه برای خواستگاری به صدا میآمد مرا موج تشویش و اندوه میبرد. همیشه با خود میگفتم چه میشد که علی به خواستگاری من میآمد؟ با خودم میگفتم بروم و به پدر بگویم که خود به علی پیشنهاد دهد، اما من که چنین رویی نداشتم.
گاهی وقتها که تنها بودم در خیالم به عروسیَم فکر میکردم. به این که در کنار تو برای خطبه عقد نشستهام. آن موقع بود که بی اختیار خندهام میگرفت. من که در زندگیام مدام در سختی و غم بودم، تمام خوشیهایم را با تو میجستم. و همیشه منتظر رسیدن به تو بودم. اکنون که همسر توام، اکنون که تو مال منی، چقدر خوشحالم.
راستی چقدر من و تو به هم میآییم!
پردهی هفتم؛ پیامبر: راز ناز
رازی در دلم بود که باید به علی میگفتم. او باید میدانست که چقدر برای من و دخترم عزیز است. صدایش کردم و به او گفتم: علی جانم! بزرگانی از قریش در مورد ازدواج فاطمه با تو مرا سرزنش کردند و گفتند: ما او را از تو خواستگاری کردیم ولی او را به ما ندادی، بلکه به عقد علی در آوردی، من هم به آنان گفتم: قسم به خدا، من این کار را نکردهام، خداوند او را به شما نداد و به عقد علی در آورد، جبرئیل بر من نازل گشت و گفت: ای محمّد! خداوند- جل جلاله- میفرماید: اگر علی را خلق نکرده بودم، برای دخترت فاطمه، در روی زمین، از آدم تا خاتم، کفو وهمتایی نبود. آری تو همسر زهرایی. جز تو کسی در قد زهرا نبود. جز تو که میتواند نیمهی زیبندهی زهرا باشد؟ که میتواند پدر حسنین باشد؟ دوستت دارم علی جان!
پردهی هشتم؛ من: خوشههای پند
من وارد صحنه میشوم. چراغها روشن میشود. هنوز گونه تماشاچیان به تب این نمایش گرم است و چشمها خیره. وسط صحنه میایستم و شروع میکنم:
سلام
به شما شاهدان این پیوند آسمانی، تبریک میگویم.
سوالی از شما میپرسم: کجای این داستان زندگی و دنیای رنگ باختهی من و تو را نقش میزند؟
چند دقیقهای بر جای خود بنشینید. و همچنان که به این آیات گوش می کنی، ببین علی و زهرا که حجت برای تو هستند ماجرای ازدواجشان چه درسی برای تو دارد؟
من از خودم شروع میکنم. درسی که من گرفتم اینها بود:
1- زن و شوهر باید کفو هم باشند. و کفویت یعنی همان همسری. یعنی قد و قوارشان یکی باشد. قدیمیها میگفتند کبوتر با کبوتر ... . این همسری و هم شأنی در همه چیز است در تیپ، در خانواده، در دارایی، در تحصیلات و در... . دیدید چقدر بعضی زن و شوهرها نا متوازنند؟
2- نتیجهی ازدواج فرزند است. خدا علی و زهرا به هم رساند تا حسن و حسین از دامن آنان برآیند. چقدر این نکته مهم است و چقدر ما به آن بی توجه. در انتخاب همسر دقت کنیم و ببینیم فرزندمان از ریشهی که شیره می خورد و در دامان که پرورده میشود. خلاصه آنکه ما نیم سیبی هستیم که سراغ نیمهی گم شدهایم. باید حواسمان باشد که به که میچسبیم!
شما چه درسهایی گرفتید؟
آستانه این مطلب پذیرای تبریکات شما به ممیمنت این خجسته پیوند است!
سالروز ازدواج حضرت علی(ع)با حضرت فاطمه(س)برحضرت محمد(ص)حضرت امام حسن(ع)حضرت ابوالفضل (ع)حضرت امام حسین (ع)برحضرت ولی عصر حضرت مهدی (ع)مبارک وهمچنین بر تمام مسلمانان بخصوص ایرانیان عزیز تبریک وتهنیت عرض میکنم
التماس دعا
نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 91/7/26 ساعت 7:10 صبح موضوع | لینک ثابت
باسلام.میلاد حضرت علی ابن موسی الرضا(ع)را به محضر آقا حجه الحسن(عج )و تمامی عاشقان اهل بیت (ع)به دوستان خوبم تبریک عرض مینمایم التماس دعای خیر دارم.حاجت روا باشیدانشاءلله.آمین
1- سه ویژگى برجسته مؤمن
لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.
مؤمن، مؤمن واقعى نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستى و پریشان حالى است.
2- پاداش نیکى پنهانى و سزاى افشا کننده بدى
« أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَةً، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ ».
پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشکارکننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.
3- نظافت
« مِنْ أَخْلاقِ الأَنْبِیاءِ التَّنَظُّفُ ».
از اخلاق پیامبران، نظافت و پاکیزگى است.
4- امین و امیننما
« لَمْ یَخُنْکَ الاَْمینُ وَ لکِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ ».
امین به تو خیانت نکرده [و نمىکند] و لیکن [تو] خائن را امین تصوّر نموده اى.
5- مقام برادر بزرگتر
« أَلاَْخُ الاَْکْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاَْبِ ».
برادر بزرگتر به منزله پدر است.
6- دوست و دشمن هر کس
« صَدیقُ کُلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ ».
دوست هر کس عقل او، و دشمنش جهل اوست.
7- نام بردن با احترام
« إِذا ذَکَرْتَ الرَّجُلَ وَهُوَ حاضِرٌ فَکَنِّهِ، وَ إِذا کَانَ غائِباً فَسَمِّه ».
چون شخص حاضرى را نام برى [براى احترام] کنیه او را بگو و اگر غائب باشد نامش را بگو.
8- بدى قیل و قال
« إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْقیلَ وَ الْقالَ وَ إضاعَةَ الْمالِ وَ کَثْرَةَ السُّؤالِ ».
به درستى که خداوند، داد و فریاد و تلف کردن مال و پُرخواهشى را دشمن مىدارد.
9- ویژگیهاى دهگانه عاقل
« لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ، وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ، وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(علیه السلام): لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى ».
عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:1ـ از او امید خیر باشد. 2ـ از بدى او در امان باشند. 3ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد. 4ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد. 5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. 6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود. 7ـ فقر در راه خدایش از توانگرى محبوبتر باشد. 8ـ خوارى در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد. 9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد. 10ـ سپس فرمود: دهمى چیست و چیست دهمى؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.
10- نشانه سِفله
« سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام) عَنِ السِّفْلَةِ فَقالَ(علیه السلام):مَنْ کانَ لَهُ شَىْءٌ یُلْهیهِ عَنِ اللّهِ ».
از امام رضا(علیه السلام) سؤال شد: سفله کیست؟فرمود: آن که چیزى دارد که از [یاد] خدا بازش دارد.
11- ایمان، تقوا و یقین
« إِنَّ الاِْیمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه، وَ التَّقْوى أَفْضَلُ مِنَ الاِْیمانِ بِدَرَجَة وَ لَمْ یُعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْیَقینِ ».
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزى بالاتر از یقین داده نشده است.
12- میهمانى ازدواج
« مِنَ السُّنَّةِ إِطْعامُ الطَّعامِ عِنْدَ التَّزْویجِ ».
اطعام و میهمانى کردن براى ازدواج از سنّت است.
13- صله رحم با کمترین چیز
« صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الأَذى عَنْه ».
پیوند خویشاوندى را برقرار کنید گرچه با جرعه آبى باشد، و بهترین پیوند خویشاوندى، خوددارى از آزار خویشاوندان است.
14- سلاح پیامبران
« عَنِ الرِّضا(علیه السلام) أَنَّهُ کانَ یَقُولُ لاَِصْحابِهِ: عَلَیْکُمْ بِسِلاحِ الاَْنْبِیاءِ، فَقیلَ: وَ ما سِلاحُ الاَْنْبِیاءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ ».
حضرت رضا(علیه السلام) همیشه به اصحاب خود مىفرمود: بر شما باد به اسلحه پیامبران، گفته شد: اسلحه پیامبران چیست؟ فرمود: دعا.
15- نشانه هاى فهم
« إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الَْمحَبَّةَ، إِنَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْر ».
از نشانه هاى دین فهمى، حلم و علم است، و خاموشى درى از درهاى حکمت است. خاموشى و سکوت، دوستىآور و راهنماى هر کار خیرى است.
16- گوشه گیرى و سکوت
« یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ تَکُونُ الْعافِیَةُ فیهِ عَشَرَةَ أَجْزاء: تِسْعَةٌ مِنْها فى إِعْتِزالِ النّاسِ وَ واحِدٌ فِى الصَّمْتِ ».
زمانى بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت ده جزء است که نُه جزء آن در کناره گیرى از مردم و یک جزء آن در خاموشى است.
17- حقیقت توکّل
« سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ حَدِّ التَّوَکُّلِّ؟ فَقالَ(علیه السلام): أَنْ لا تَخافَ أحَدًا إِلاَّاللّهَ ».
از امام رضا(علیه السلام) از حقیقت توکّل سؤال شد.
فرمود: این که جز خدا از کسى نترسى.
18- بدترین مردم
« إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَکَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ ».
به راستى که بدترین مردم کسى است که یارىاش را [از مردم] باز دارد و تنها بخورد و زیردستش را بزند.
19- زمامداران را وفایى نیست
« لَیْسَ لِبَخیل راحَةٌ، وَ لا لِحَسُود لَذَّةٌ، وَ لا لِمُـلـُوک وَفاءٌ وَ لا لِکَذُوب مُرُوَّةٌ ».
بخیل را آسایشى نیست و حسود را خوشى و لذّتى نیست و زمامدار را وفایى نیست و دروغگو را مروّت و مردانگى نیست.
20- دست بوسى نه!
« لا یُقَبِّلُ الرَّجُلُ یَدَ الرَّجُلِ، فَإِنَّ قُبْلَةَ یَدِهِ کَالصَّلاةِ لَهُ ».
کسى دست کسى را نمىبوسد، زیرا بوسیدن دست او مانند نماز خواندن براى اوست.
قسمتی از درد و دل امام رضا(ع) با امام زمان(عج)
مهدی ای جان رضا .........جان رضا............جان رضا
مهدی عزیز فاطمه رضا برات پر میزنه
فقط آقا قیام تو اوّل شادی منه
کاش بیایی از سفر که ما همه منتظریم
دوباره خنده رو برلبهای زهرا بنگریم
مهدی ای جان رضا .........جان رضا............جان رضا
منم غریب الغربا شما غریب ترین ما
غربت من چند ساله بود شما ولی تا به حالا
من غریب بودمو میدونم غریبی یعنی چی
موقع عمل میبینی بی حبیبی یعنی چی
ادعای عاشقی فراونو شیعه زیاد
اما از یاری اونها بی نصیبی یعنی چی
مهدی ای جان رضا .........جان رضا............جان رضا
حرم پر از جمعیته دلم اسیر حسرته
رضا میون زایراش در انتهای غربته
به خدا منتظرم هر کی میاد زیارتم
یه بارم بپرسه از من چیه اون یه حاجتم
همگی اینجا مین پذیرایشون میکنم
نمیدونن که خودم مریض درد غیبتم
مهدی ای جان رضا .........جان رضا............جان رضا
مهدی ای جان رضا .........جان رضا............جان رضا
کاشکی که میشد زایرا فقط بین با یک دعا
هر کسی رو که می نگری طلب کنه ظهور ما
هر موقع از همه جا خسته میای در حرمم
تنهایی تو میبینم آقا آتیش من میگیرم
وقتی که بازم میخوای راهی سحراها بشی
یاد آورگی حضرت زینب میکنم
مهدی ای جان رضا .........جان رضا............جان رضا
گفتم حدیث بهر شما نموده ام امر دعا نوشته تویه کتابها اما کو گوش شنوا گفتم که آخروالزّمون روی زمین و آسمون هر چی که هست گریه کنه به گریهای مهدیمون همون موقع گفته بودم به شعر دعبل افزودم کسی نیومد بخونه دو بیتی که من سرودم گفتم اون قبری که در توس پر از مصیبته دل صاحبش میون شعله های غیبته مهدی ای جان رضا .........جان رضا............جان رضا
کاشکی تموم شیعیان شما رو از خدا بخوان کاشکی به جای حرمم تو سحراها پیت بیان خودمو جواد من فدای تار موی تو چشمای مادرم در انتظار روی تو که عمو عباس به خدا منتظره به تشنه ها برسونه با فرج شرابی از سبوی تو مهدی ای جان رضا .........جان رضا............جان رضا
نوشته شده توسط زهرا در جمعه 91/7/7 ساعت 5:17 صبح موضوع | لینک ثابت
ولادت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام ا... علیها را محضر آقا حجه الحسن(عج) و تمامی عاشقان اهل بیت (ع) تبریک و تهنیت عرض می نمایم .
تأکید و توصیهاى که نسبت به زیارت قبر حضرت معصومه علیهاالسلام در روایات دیده مىشود، شگفت است و ما را به مقام و منزلتش بیشتر واقف مىسازد.
پاداش زیارت مدفن او «بهشت» است. این، در بیشتر روایات مربوط به زیارتش آمده است. تشویق به زیارت او، از زبان امام صادق، امام رضا، امام جواد علیهم السلام و ... نقل شده است. سعد بن سعد از امام رضا علیه السلام در این باره مىپرسد، حضرت پاسخ مىدهد: «مَنْ زارها فَلَه الجنَة»؛ «کسى که او را زیارت کند پاداشش بهشت است.»
در حدیث دیگرى که سعد روایت مىکند، چنین است که امام رضا علیه السلام از او مىپرسد: اى سعد! قبرى مربوط به ما اهل بیت نزد شماست؟ پاسخ مىدهد: آرى فدایت شوم، قبر فاطمه، دختر موسى ـ علیهماالسلام. آنگاه حضرت مىفرماید: آرى! هر کس با معرفت به حقش، او را زیارت کند، بهشت براى اوست: «نَعَم، مَنْ زارَها عارفا بحقِّها فَلَهُ الجنّة.»
اما این شرطِ «عارفا بحقّها» مهم و در عین حال دشوار است. گرچه امروز، به توصیه امامان، زائران بسیارى همه روزه در طول سال، از همه جا به دیدار مرقدش مىآیند و در حرمش و کنار ضریحش رو به قبله مىایستند و 34 مرتبه «الله اکبر»، 33 مرتبه «سبحان الله» و 33 مرتبه «الحمدلله» مىگویند، سپس به خواندن زیارتنامهاش مىپردازند، ولى آیا همه زائران یکسانند؟ و آیا همه با یک روحیه و احساس و معرفت، به زیارت این حرم مىآیند و فرازهاى زیارتنامه را مىخوانند؟
توشه زائران از این زیارت چیست؟ و آیا همه بهره مىبرند، یا برخى دست خالى از این «بازار معرفت» برمىگردند؟
امام امت «قدسسره» در سالهاى پیش از تبعید، هر روز بعد از درس، غروب تا موقع نماز، یک تشرّف مختصر به زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام داشتند و این کار، به طور مداوم بود.
در این همه سال که موسى بنجعفر علیهماالسلام در زندانهاى مختلف به سر مىبرد. امام رضا علیهالسلام عهدهدار تربیت و متکفل زندگى خواهرش حضرت معصومه و دیگر خواهران است. در نبود پدر، رسالتِ رهبرى و مسؤولیت رسیدگى به تربیت فرزندان و حل مشکلات خانواده امام محبوس، بر دوش اوست. حتى رسیدگى به خاندانهاى علوى که امام کاظم علیه السلام سرپرستى یا سرکشى و رسیدگى به آنان را عهدهدار بوده، در این دوران سخت و غمآلود، بر عهده حضرت رضاست.
علامه طباطبایى«رحمة الله علیه» هنگام روزه، پیش از افطار به حرم مشرف مىشدند و با بوسه بر مزار این بانو، روزه خود را مىگشودند.
حکیم عارف، مرحوم ملاصدراى شیرازى که مدتها در روستاى «کهک» قم به سر مىبرد، هرگاه یک مشکل علمى و گره فلسفى برایش پیش مىآمد، یا از حل یک مسأله فلسفى در مىماند، آهنگ زیارت قبر دختر موسى بن جعفر علیهماالسلام مىکرد و فاصله چهار فرسخ تا قم را مىپیمود و در این زیارت قبر و التجاء و استمداد از روح بلند حضرت معصومه علیهاالسلام مشکل علمى خود را حل مىکرد و به محل اقامت خود برمىگشت.
این بزرگواران، از «زیارت» چه مىدیدند و مىیافتند که ما نمىیابیم؟ بىشک، معرفت آنان بیشتر بود، در نتیجه بهره روحىشان هم از زیارت، افزونتر بود.
قم، حرم اهل بیت عصمت است و شوق زیارت قبر این بانوى عظیم، دلهاى مشتاق و گامهاى رهپوى را همواره به این «مرقد» کشانده است.
دریغ است کنار دریا زیستن و تشنه بودن! ...
وقتى دیگران براى زیارت حرمش از شهرهاى دیگر مىآیند و حتى زائرانى از پاکستان، کویت، لبنان، بحرین و کشورهاى مختلف شیعهنشین زائر قبر او مىشوند، از ساکنان این شهر و مردم قم، که در کنار این «کوثر ثانى» از رحمت خدا و برکتهاى او برخوردارند، انتظارى بیشتر است.
زائران حرمش، هنگام تشرّف باید خود را ایستاده در برابر آینهاى از کمال و بصیرت و عفاف و علم ببینند و از شایستگىها، فضیلتها، ایمان و اخلاقش اسوه و الگو بگیرند. زیارت، در این صورت است که اثر تربیتى خواهد داشت. اگر براى زیارت، پاداش و اجر عظیم است، به خاطر سازندگیهاى آن و تأثیرگذارى در فکر، روح، اخلاق و زندگى زائر است.
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 91/6/27 ساعت 10:11 عصر موضوع | لینک ثابت
آخرین نوشته ها
به نام خدا
بهارم بی تو سرد است پدر
دلم میخواد پرستارم تو باشی پدر
چهاردهم آذردومین سالگرد ویران شدن زندگیم پدر
محرم بی پدری رسید
675 روز بـــــــی پـــــــدری گــــــذشـــــــــت...
پـــــــــــــــــــــــــــــــدر
فقط پدرم را می خواهم...
وقتی پدر نداری
تمام آرزوهای من...
من هم... روزگاری... پدر داشتم...
277 روز بابا جونم دلتنگتم
خدایا:
درد غم بی پدری
[عناوین آرشیوشده]
درباره وبلاگ
زهرا
برای ظهور آقا امام زمان (عج) و شادی روح پدرم صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...?
کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
فهرست اصلی
دوستان
نوشته های پیشین
سایر امکانات
POWERED BY
language="java" src="