( یـا مـُقـَلـِبَ الـقـُلـُوب وَ اَلابـصـار ؛ یـا مـُدَبـِرالـَیـلِ وَ الـنـَهـار )

( یـا مـُحـَوِل الـحـَولِ وَ الاحـوال ؛ حـَوِل حـالـَنـا اِلـی اَحـسـَن الـحـال )

حلول سال نو و بهار پُرطراوت را که نشانه قدرت لایَزال الهی

و تَجدید حَیات طَبیعَت می باشد را به تـَمامی عـَزیزان تـَبـریک و تـَهـنـیـَت

عَرض نموده وسالی سَرشارازبَرکت ومـَعـنویـَت رابرای هـَمگی آرزو دارم .

ahmadulla_ashpazonline_weblog_1322994273[1].gif

یه مدت نبودم الان هم برگشتم خیلی دل و دماغ نوشتن ندارم

الانم باز خیلی سر حال نیستم اما میخوام بگم تو تمام این لحظات بودن و نبودنم خدا کنارم بود لحظه ای

تنهام نذاشت گاهی حضورشو ازیادم میبردم با شماها که تعارف ندارم گاهی یادم میرفت که چه قدر

عاشقمه خیلیا مثل منن اماچندروزه دارم سعی میکنم توهمه جای زندگیم لمسش کنم دستمو

بلند میکنم  میزارم رو سینش دستم داغ میشه اونقدر داغ که تا حد سوختن پیش میره ولی خیلی

مسحورکنندس چشمامو میبندم نگاهشو تصور میکنم گفتنی نیست اما میتونی امتحان کنی

همین الان دستتو بزار رو سینش چشماتو ببند و نگاهشو تصور کن اون وقت میتونی

عشق خدارو از تو نگاهش بخونی اون وقته که میتونی بفهمی من دارم چی میگم

خدایا تو که همیشه کنارمی بزار منم بندگیمو بهت ثابت کنم  

خدایا هدایتم کن
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است

خدایا نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است

 خدایا نگذار در حق کسی نامردی کنم،چون میدونم نامردی در حق کسی چقدر سخت است
خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است
 
.
خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد
 
.
خدایاراهنمایم باش تاحق کسی راضایع نکنم،که بی احترامی به یک انسان هماناکفر خدای بزرگ است
 
.
خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم

خدایاپستی وناپایداری روزگارراهمیشه درنظرم جلوه گرسازتافریب زرق وبرق عالم خاکی مراازیادتودورنکند
خدایا من کوچکم ، ضعیفم و ناچیزم ، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم ؛ به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و بدرستی تدبیر کنم
 
.
خدایا دلم از ظلم و ستم گرفته است ؛ تو را به عدالتت سوگند می دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار نده
 
.
(دکتر مصطفی چمران )

شیطان

امروز ظهر شیطان را دیدم !نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت…

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند…

شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!گفتم:…به راه عدل و انصاف

بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم.

دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه

آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟شیطان در حالی که بساط خود

را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل

 او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود

 و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی

9eu0ss5dyvevstco19zq[1].gif

شیشه ای می شکند......

یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟

مادری می گوید...شاید این رفع بلاست

یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی

مثل یک کودک شیطان آمد.شیشه ی پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست.

عابری خنده کنان می آمد...

تکه ای از آن را بر می داشت....

مرهمی بر دل تنگم می شد...

امشب اما دیدم...هیچ کس هیچ نگفت.

قصه ام را نشنید...از خودم می پرسم

آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟

دل سخت شکست اما.هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا.....



نظر  

نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 91/1/2 ساعت 1:20 عصر موضوع | لینک ثابت