ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <      1   2   3   4      
 
+ عاشق تنها 

شعله مي باره از،غربت فاطمه

گريه سهم آسمونه،سهم كوچه خاك و خونه

سهم زهرا تازيونه،سهم مردم بي وفايي

سهم زينب بي قراري،بين كوچه نيمه جونه

مسجد النبي واويلا،زيرو رو مي شه واويلا

وقتي با علي واويلا،روبرو مي شه واويلا

ناله ي حسن،واويلا،داد بي صداست واويلا

ناله ي حسين، واويلا،مادرم كجاست واويلا

رولب يهوديا،قصه ي خيبره

كوچه شرمنده از،دستاي حيدره

اي سپاه بي دلاور،اين نبرد نابرابر

كرده شهر و مثل محشر،پيش چشم مرد خيبر

ياس خونش مي شه پرپر،سرخه سرخه چشم حيدر

بارغم روي، واويلا، شونه ي علي، واويلا

قتلگاه شده واويلا،خونه ي علي، واويلا

ناله ي حسن،واويلا،داد بي صداست واويلا

ناله ي حسين واويلا،مادرم كجاست واويلا


در ميون كوچه ها ،محشري شد به پا

از صداي حسين ،كوچه شده كربلا

آتشي از در مي ره بالا،پشت در اُفتاده زهرا

ابر تيره بر رخ ماه،خون گرفته چشم مولا

از در خونه تا مسجد،ازدهامه از تماشا

ناله ي حسن،واويلا،داد بي صداست واويلا

ناله ي حسين واويلا،مادرم كجاست واويلا

مونده زير دست و پا،حُرمت فاطمه

شعله مي باره از،غربت فاطمه

گريه سهم آسمونه،سهم كوچه خاك و خونه

سهم زهرا تازيونه،سهم مردم بي وفايي

سهم زينب بي قراري،بين كوچه نيمه جونه

مسجد النبي واويلا،زيرو رو مي شه واويلا

وقتي با علي واويلا،روبرو مي شه واويلا

ناله ي حسن،واويلا،داد بي صداست واويلا

ناله ي حسين، واويلا،مادرم كجاست واويلا


اَمون بدين به مادرم، كه حيدرو خبركنه

تا كه بياد به پشت در، چادرشو به سر كنه

يه كم آروم در بزنيد ،حسين يه گوشه خوابيده

به پدرم چيكار داريد، مگه كسي بدي ديده

اي بي وفا زمونه،زمونه،زمونه،زهراي من جوونه،جوونه،جوونه

غصه نخور داداش حسن، اينها عيادت اُمدند

وصيت پيمبر ِ ،بهر رفاقت اُمدند

لگد كسي نمي زنه،محل وحي ِ خونمون

يادش نرفته هيچ كسي، حرمت ما و جدمون

اي بي وفا زمونه،زمونه،زمونه،زهراي من جوونه،جوونه،جوونه

اين بوي اسفند ِ داداش ،نه بوي دود و آتيشه

واسه سلامتي مادر ،داره شعله مي كشه

چهل نفر اومده اند، به ماها دلداري بدند

به باباي مظلوم ما، تو كوچه ها ياري بدن

به مادر اومدن بگن، سايه ي مولا سرشه

اينقده گريه نكنه ،چون كه علي همسرشه

نشسته اي يه گوشه اي، مي لرزي هي داداش حسن

هرچي بدم باشن اينها، يه مادر و نمي زنن

اي بي وفا زمونه،زمونه،زمونه،زهراي من جوونه،جوونه،جوونه

گفتمــش نقــاش را از غـربت زهـرا بکـش
گـريه کرد و با قلم يک چادر خاکي کشيد

گفتمش پـس غربت زهرا کجاي نقش بود
ناله کـرد و زير چـادر غنچه اي پرپر کشيد
واي مادر:

بگذار تا که روضه بخوانم از ان غروب

از ان غروب تلخ که شام عزا رسيد

يادم نميرود چه در ان کوچه ها گذشت

من غرق خنده حيف غمي جان فزا رسيد

با مادرم که ياس تر از هر فرشته بود

رد ميشديم تا که به ما بي حيا رسيد

ديوار سنگ و سطح زمين سنگ و کوچه سنگ

نامرد سنگ و با دل سنگش به ما رسيد

دست سياه از سر من بي هوا گذشت

دستي به روي مادرمان بي هوا رسيد

ديوار سنگ و سطح زمين سنگ و دست سنگ

از هر سه خورد از همه زخمي جدا رسيد


فاطميه قصه گوي رنجهاست / فاطميه تفسير سوز مرتضي ست

فاطميه شعر داغ لاله است / قصه ي زهراي 18 ساله ست

فاطميه شرح ديوار و در است / دفتر در مقام سخت زينب پرور است . . .

غُربت آبادِ ديار آشناييها، بقيع!

همدم ديرينه غم هاى ناپيدا بقيع!

در تو حتّى لحظه ها هم بى قرارى مى کنند

اى تمام واژه هاى درد را معنى، بقيع!

شهادت فاطمه الزهرا را به همه مسلمين تسليت ميگويم

بخصوص امام زمان

 <      1   2   3   4