اَمون بدين به مادرم، كه حيدرو خبركنه
تا كه بياد به پشت در، چادرشو به سر كنه
يه كم آروم در بزنيد ،حسين يه گوشه خوابيده
به پدرم چيكار داريد، مگه كسي بدي ديده
اي بي وفا زمونه،زمونه،زمونه،زهراي من جوونه،جوونه،جوونه
غصه نخور داداش حسن، اينها عيادت اُمدند
وصيت پيمبر ِ ،بهر رفاقت اُمدند
لگد كسي نمي زنه،محل وحي ِ خونمون
يادش نرفته هيچ كسي، حرمت ما و جدمون
اي بي وفا زمونه،زمونه،زمونه،زهراي من جوونه،جوونه،جوونه
اين بوي اسفند ِ داداش ،نه بوي دود و آتيشه
واسه سلامتي مادر ،داره شعله مي كشه
چهل نفر اومده اند، به ماها دلداري بدند
به باباي مظلوم ما، تو كوچه ها ياري بدن
به مادر اومدن بگن، سايه ي مولا سرشه
اينقده گريه نكنه ،چون كه علي همسرشه
نشسته اي يه گوشه اي، مي لرزي هي داداش حسن
هرچي بدم باشن اينها، يه مادر و نمي زنن
اي بي وفا زمونه،زمونه،زمونه،زهراي من جوونه،جوونه،جوونه