خدا نياد اون روزي كه ،دلم زگريه سير بشه
به جاي عشق فاطمه،جاي ديگه اسير بشه
بيان برا عيادت مريضه ي علي برين
مي ترسم آي گريه كنا، خدا نكرده دير بشه
آخه كسي تو مدينه، سراغش و نمي گيره
امام اون خونه نشين، خودش به مهنت اسيره
ميون بستر افتاده ،بارنگ و روي پريده
بلاي عشق حيدرو ،با دل و با جون خريده
نفس نفس كه ميزنه،خون مي آد از زخم سينه اش
خدا علي چي مي كشه،اون رو به قبله خوابيده
علي دل خسته اگه،روي كبود و نبينه
ولي صداي سيلي رو ،ميون كوچه شنيده
يا زهرا يازهرا