سلااااااااااااااااااام دوسي جونمبعداظهرتولدهست حتمابيااااااااااااااااااا[گل]
کادوتولديادت نره
تولد جدم رسوال خدا به بهترين خواهر دنيا يم مبارک باد
سلام
خدا کند که بياييد
ممنون از حضورتون
مي زند باران نفرت بر پشت شيشه
حکم قلبم را نوشتن تنهايي تا به هميشه
باغ.من................
آسمانش را گرفته تنگ در آغوشابر با آن پوستين سرد نمناکشباغ بي برگيروز و شب تنهاست ؛با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران ؛ سرودش بادجامـه اش شولاي عريـاني ستور جز اينش جامه اي بايد؛بافته بس شعله ي زر تار پودش بادگو برويد يا نرويد ؛ هر چه در هر جا که خواهد يا نميخواهدباغبان و رهگذاري نيستباغ نوميدان ؛چشم در راه بهاري نيست
بغضي نشکستهچشمي نگريستهاحساسي خراشيدهدستي ناتوانقلبي شکستهعمر از دست رفتهنفسهاي بي هدفو قلمي که جوهرش خشک خواهد شدهمه و همه،مرا به اين واداشت که سرگذشتشان را بازگو کنمسرگذشتي از در گذشت ثانيه هاسرگذشتي از درگذشت احساساتسرگذشت مرگ اميدسر گذشت در گذشت مروتسر گذشت در گذشت عشقو باور کردن اينکهزندگي سرگذشت در گذشت خاطره هاست
اي مرا باشور شعر آميختهاينهمه آتش به شعرم ريختهچون تب عشقم چنين افروختيلاجرم شعرم به آتش سوختي