عکس مدينه را که به ديوار مي زنم
پشت بقيع مي روم و زار مي زنم
حالا که شعر آمد و بغض مرا شکست
حرف از نگفته هاي تو بسيار مي زنم
شکرانه ي نفس زدن بين روضه ها
هر لحظه نام فاطمه را جار مي زنم