به اشعار امام خميني خيلي علاقه دارم
بخصوص از شعر من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم
اين غزل رو تقديمت ميکنم
من به خال لبت اي دوست گرفتار شدمچشم بيمـار تـو را ديـدم و بيمار شدمفارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدمهمچو منصور خريدار سر دار شدمغم دلدار فکنده است به جانم، شررىکه به جان آمدم و شهره بازار شدمدرِ ميخانه گشاييد به رويم، شب و روزکه من از مسجد و از مدرسه، بيزار شدمجامه زهد و ريا کَندم و بر تن کردمخرقه پير خراباتى و هشيار شدمواعظ شهر که از پند خود آزارم داداز دم رند مى آلوده مددکار شدمبگذاريد که از بتکده يادى بکنممن که با دست بت ميکده بيدار شدم