كتاب هستيم شيرازه گرديد
غم و دردم فزون زاندازه گرديد
شبانه جسم بابا را چو بردم
برايم داغ مادر تازه گرديد
زاشك ديده شستم بسترت را
كفن كردم شبانه پيكرت را
دعا كردم دعا كردم كه در قبر
نبيند مادرم زخم سرت را
بخاك تربت بابا نهادم تا سر خود را
شنيدم ناله جانسوز زهرا مادر خود را
شنيدم كه به تو ننمود آن رخسار و پهلو را
به اميد ظهور