• وبلاگ : گل نيلوفر
  • يادداشت : تو کجايي؟ تو کجايي؟؟؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 101 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ..... 


    اللهم عجل لمولانا الفرج

    دل را پر از طراوت عطر حضور کن


    آقا تو را به حضرت زهرا ظهور کن


    آخر کجايي اي گل خوشبوي فاطمه


    برگرد و شهر را پر از امواج نور کن


    شب هاي جمعه ياد تو بيداد مي کند


    آدينه اي ز کوچه دنيا عبور کن


    آقا چقدر فاصله اندوه انتظار


    فکري براي اين سفر راه دور کن


    زين کن سمند حادثه را تکسوار عشق


    جان را پر از شراره ي غوغا و شور کن


    آقا چقدر ضجه زنيم و دعا کنيم


    يا بازگرد يا دل ما را صبور کن .

    در اين روزهاي عزيز براي ظهورش بيشتر دعا کنيم.
    يا علي...

    ديشب را تا به صبح به خاطر داري ؟

    تا صبح باران باريد ...

    تا صبح آسمان يک ريز گريه کرد ...

    و من در کنار پنجره ي خيال ...

    در آغوش کشيدم لحظه هاي با تو بودن را ...

    من در زير اشک هاي آسمان ...

    در زير دل گرفته ي چتر باراني ...

    و تو آن بالا ...

    جايي فراي تصور ...

    جايي در اوج ...

    چتري براي من ...چتري براي آسمان ...

    چتري براي جهان ...

    چتري در مقابل غم ها ...

    اشک ها ...

    و آنچه ناخوشي ست ...

    به خاطر داري ... حرف هاي ديشب را :

    اي خوب ! اي چترِ چتر باراني !

    اکنون ...

    اينجا ...

    در قلب ماه تو ... در آغوش رمضان المبارک ...

    در جوار سفره ي آسمانيت ...

    در زير باران رحمتت ...

    از تو خواستم بشويي از من آنچه از آن من نميداني اش...

    تا پاک گرداني مرا ... همچون زلال باران ...

    و به راستي تو غفار الذنوبي ...

    ديشب ...

    عاشقانه هايم را شنيدي ...

    و قنوت دستانم لبريز از باران رحمتت گشت ...

    و همچنان باران مي باريد ....


    ....

    خدايا داد از اين دل داد از اين دل

    نگشتم يك زمان من شاد از اين دل

    چو فردا داد خواهان داد خواهند

    برآرم من دوصد فرياد از اين دل

    در همين نزديکي ،
    کوچه باغي زيباست،
    که درآن خاطره هايم پيداست،
    آسمانش آبي است،
    جوي آبي جاريست
    و شقايق که درآن آفتابي است، غنچه اي مي خندد،
    شاخه اي مي رقصد و زمان از گذر ثانيه جا مي ماند،
    لحظه هايي زيباست ،
    خاطره يا روياست،
    هر چه هست ،
    در نظر من يکتاست،
    قاب يک خاطره در آن پيداست

    ذکــر سحر عــــارف فرزانه نماز است غوغاي دل عاشـــــق ديوانه نماز است

    رفتم که زنم بر در حــــق دست تمنــا ديــــــدم که کليد در آن خانه نماز است

    اي قطره به درياي دل خويش نظر کن بر بحر صفا گوهـــــر يکدانه نماز است

    گفتيم که از کوثـــــر عرفان قدحي ده گفتند مي و ساغر و پيمانه نماز است

    در جمع همه سوختگان نيک بگشتيم ديديم که شمع و گل و پروانه نماز است