قاصدکهاي لطيف صداقت
در دلهاي بهاريمان
پرواز مي کنند
و گلهاي سرخ،
بر گونه هاي خاکيمان
با دانه هاي اشک،افطار مي کنند.
ابرهاي انتظار
در اسمان خاطرمان
با گلويي بغض نشسته،
نجوا کنان نام تو را ناله مي زنند،
اري آخر رايحه ي تبسم فاطميت را
در لابلاي اشکهاي بي قرار شبانه،
مسح کرده اند...
العجل،العجل يا صاحب الزمان