مدتي مي گذرد از تو ندارم خبري....
مدتي مي گذرد از تو ندارم خبري
از غزل خواندن تو هيچ نبردم ثمري
روزگاري به دلم جاي قدمهاي تو بود
ديـگر از رد نـگـاه تـو نمانـده اثـري
مي کني منع من ازعشق به اين حاجت نيست
خنجر عشق تو اي گل که ندارد خطري
بيش و کم همنفسان از تو سخن مي گويند
مانده ام ليک به اميدصداي دگري
سري از مهر به اين خانه تاريک بزن
اگر از کوچه بن بست دلم مي گذري
" سري از مهر به اين خانه تاريک بزن "