هي شعر مي‌سرايم و هي ناله مي‌کشم
بر انزجار روح خودم هاله مي‌کشم
ديگر بس است هر چه که گندم فروختيد
هر نان به نرخ شهوت مردم فروختيد!
بر شانه‌هاي سرد زمين لانه کرده‌ايد
در تار عنکبوت زمين خانه کرده‌ايد
با ادعاي عشق چنان داد مي‌زنيد
اين‌گونه تيشه بر تن فرهاد مي‌زنيد
از هر طرف که باد وزد چرخ مي‌خوريد
آخر چه ناشيانه، چه بد چرخ مي‌خوريد
خود را به دست‌هاي خودم دار مي‌زنم
منصور چشم‌هاي تو را جار مي‌زنم
عمري کنار معبد بوداي خسته‌ام
در انتظار مرد اهورا نشسته‌ام
دنيا اسير بت شده، زنگ خطر کجاست؟
آه، اي خليل گمشده من، تبر کجاست؟
از آتش گناه سياوش عبور کن
اي شهر شک گرفته، از آتش عبور کن
اي دست‌ها براي دعا آسمان کجاست
اي شهر، راه گمشده جمکران کجاست؟

رو? قبرم بنو?س?د کبوتر شد و رفت
ز?ر باران غزل?
خواند،دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل ?ا سم
آنقدر غرق جنون
بود که پر پر شد و رفت
روز م??د،همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ?
م??د برابر شد و رفت
او کس? بود که از غرق شدن م? ترس?د
عاقبت رو? تن
ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورش?د گذر خواهد کرد
پسر? ساده که ?ک
روز کبوتر شد و رفت

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
اين که مي گويند آن خوشتر زحسن
يار ما اين دارد و آن نيز هم
داستان در پرده مي گويم ولي
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
هر دو عالم يک فروغ روي اوست
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم
ياد باد آن کو به قصد خون ما
زلف را بشکست و پيمان نيز هم
اعتماد نيست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نيز هم
چون سرآمد دولت شبهاي وصل
بگذرد ايام هجران نيز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سليمان نيز هم
عاشق از قاضي نترسد مي بيار
بلکه از ير غوي ديوان نيز هم

در صـدر خاطراتم يـاد تو جــا گرفته

يـاد تـو در خيالم رنگ صفــا گرفته

تصوير يـاد رويت در قـاب دل نشسته

اين گوش جـان طنين حرف تو را گرفته

خورشيد من! حضورت روياي صادقم بود

ديدم به خواب چشمت نور خـدا گرفته

با فـکر خيره بر تـو،دنبـال واژه هستم

بر سطح کاغـذم ،شعر ، مستانه پا گرفته

يک راز ناگشوده بين من وتـو اين است

يادت خيـال ما را دائـم چـرا گرفته ؟

هواي ديدار
دلم بدجوري کرده هواي ديدن تو
چشام خيره به جاده واسه رسيدن تو
بيا نزار بميرن تموم خاطراتم
ديوونه وار ميخوامت تا جون دارم باهاتم
چرا ميخواي عزيزم منو تنها بزاري
چطو باور کنم که ديگه دوسم نداري
چه روزاي قشنگي باهم داشتيم عزيزم
ميگفتي هرچي عشقه به پاي تو مي ريزم
يادت مياد ميگفتي کنار من مي موني
تا آخرش باهامي برام يه همزبوني
ميزاشتي سر روشونه ام ميخوندي عاشقونه
ميگفتي دل به جز تو نداره هيچ بهونه
ولي چه ساده از من بريدي نازنينم
بهم گفتي نميخوام ديگه تورو ببينم
نديدنت محاله نميشه باور من
حتي نياي به خوابم ، کلام آخر من
واسم فرقي نداره بميرم يا بمونم
اگه نخواي دوباره واسه چشات بخونم

سلام

ولايتي ها ، شيعه هاي مولا اميرالمومنين حيدر کرار (عليه الاسلام ) به فکر يک حمله باشيد که با کمک هم با يک حمل? اينترنتي پوزه ي يک سگ سني رو به خاک بماليم ، "در وصفش اين مودبانه ترين حرفيه که ميشه بزني "

لطفا به شيعياني که هنوز رگ غيرتشون براي ولايت ميزنه اطلاع رساني کنيد . تا به اين آدرس برن وهرچي بغض از اين دشمنان آل الله دارن سر اين سني لامذهب خالي کنن .

http://nooreeslam.blogfa.com/

در برائت سعي کن کامل شوي

تا به کوي مرتضي واصل شوي

بي برائت اين ولايت بي بهاست

باغ گل بي آب جاري بي صفاست

سلام خوبي عزيزمباران بروزشد نميايي به ديدنش

آنکه ويران شده ازيارمرامي فهمد

آنکه تنهاشده بسيارمرا مي فهمد

چه بگويم که چنان سخت فروريخته ام

که فقط ريزش آوار مرا مي فهمد

با سلام

مطلب جديدي دارم و منتظر نظر ارزشمندتان

.هي شعر مي‌سرايم و هي ناله مي‌کشم
بر انزجار روح خودم هاله مي‌کشم
ديگر بس است هر چه که گندم فروختيد
هر نان به نرخ شهوت مردم فروختيد!
بر شانه‌هاي سرد زمين لانه کرده‌ايد
در تار عنکبوت زمين خانه کرده‌ايد
با ادعاي عشق چنان داد مي‌زنيد
اين‌گونه تيشه بر تن فرهاد مي‌زنيد
از هر طرف که باد وزد چرخ مي‌خوريد
آخر چه ناشيانه، چه بد چرخ مي‌خوريد
خود را به دست‌هاي خودم دار مي‌زنم
منصور چشم‌هاي تو را جار مي‌زنم
عمري کنار معبد بوداي خسته‌ام
در انتظار مرد اهورا نشسته‌ام
دنيا اسير بت شده، زنگ خطر کجاست؟
آه، اي خليل گمشده من، تبر کجاست؟
از آتش گناه سياوش عبور کن
اي شهر شک گرفته، از آتش عبور کن
اي دست‌ها براي دعا آسمان کجاست
اي شهر، راه گمشده جمکران کجاست؟

چه حکايتي بود

قربون خداي مهربونم برم

چقدر مهربونه اما ما قدرش رو نميدونيم

خدا دوستت دارم

تو هم بيشتر و بيشتر دوستم داشته باش

دارم حست مي کنم لحظه لحظه با مني

تو تموم لحظه هام تو هوام پر ميزني

اين چه احساسيه که واسه من مقدسي

تا دلم تورو ميخواد تو به دادم مي رسي

قلب جاده ايست که تنها مسافر آن بايد خدا باشد
قلبي که با غير خدا آشناست
کوچه اي بن بست است...
سلام
منتظر حضور شمادوست عزيز درخيمه غريبم هستم
اللهم عجل لوليک الفرج[گل]

zahraye azizam salam

khobam

khob

baram doa kon...

التماس دعا