کشتي شکست خورده ي طوفان کربلا...در خاک خون طپيده ميدان کربلا ...گرچشم روزگار به او زار مي گريست ...خون ميگذشت از سر ايوان کربلا...نگرفت دست دهر گلابي به غير از اشک ....زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا ....چون خون ز حلق تشنه ي او برزمين رسيد..جوش از زمين بذروه عرش برين رسيد ..نزديک شد که خانه ي ايمان شود خراب ....ازبس شکستها که به ارکان دين رسيد...هست از ملال گرچه بري ذات ذوالجلال ..او در دلست و هيچ دلي نيست بي ملال ...جمعي که زد بهم صفشان شور کربلا....در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند..عرش آن زمان به لرزه در آمد که چرخ پير ..افتاده در گمان که قيامت شد آشکار ...شد وحشتي که شور قيامت بباد رفت..چون چشم اهل بيت بر آن کشتگان فتاد.......
سلام به اربعين و زائرانش و سلام بر اندوه هاي دل آنان که به سوغات بر مزار کشتگان عشق بردند و به مويه نشستند...اربعين شهادت سيد الشهدا را تسليت عرض ميکنم وبه سوگ مي نشينيم التماس دعا…….
السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و لاجعله الله اخر العهد مني لزيارتكم...
مي پرسي تو را دوست دارم؟
حتي اگر بخواهم پاسخ دهم نمي توانم
مگر مي شود با کلمات ، احساس دستها را بيان کرد؟...................
فقط اين دل را لگد نكن
تا جايي باشد براي شكستنم
بريدنم ... حرف نزدنم !
چي مي شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده چرا که ديروز ما وقت نکرديم ازش تشکر کنيم .چي مي شد ديگه هرگز شکو فا شدن گلي رو نمي ديديم چرا که وقتي خدا بارون فرستاده بود گله کرديم .چي مي شد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دريغ مي کرد چرا که ما از محبت ورزيدن به ديگران دريغ کرديم.چي مي شد اگه خدا امروز به حرفهامون گوش نمي داد چون ديروز به دستوراتش خوب عمل نکرديم .چي مي شد اگه خدا خواسته هامونو بي پاسخ مي گذاشت چون فراموشش کرديم .
سلام عزيزم
خيلي شرمندم اين چند وقت درگير امتحانام بودم
از مهربونيات ممنونم
سلام
پس كجائي؟؟؟
بي تومهتاب شبي باز ازآن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال توگشتم
شوق ديدارتولبريزشدازجام وجودم شدم آن عاشق ديوانه که بودم درنهانخانه ي جانم گل ياد تودرخشيدباغ صدخاطره خنديدعطرصدخاطره پيچيديادم آمدکه شبي باهم ازآن کوچه گذشتيم پرگشوديم ودرآن خلوت دل خواسته گشتيم ساعتي برلب آن جوي نشستيم توهمه رازجهان ريخته درچشم سياهت من همه محوتماشاي نگاهت آسمان صاف وشب آرام بخت خندان وزمان رام خوشه ي ماه فروريخته درآب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب وصحراوگل وسنگ همه دل داده به آوازشباهنگ يادم آمد تو به من گفتي:ازاين عشق حذرکن لحظه اي چندبراين آب نظرکن...آب آيينه ي عشق گذران است توکه امروزنگاهت به نگاهي نگران است باش فرداکه دلت با دگران است تافراموش کني چندي ازاين شهرسفرکن
باتو گفتم:حذرازعشق ندانم،سفرازپيش توهرگزنتوانم،نتوانمروز اول که دل من به تماشا ي توپرزدچون کبوترلب بام تونشستم توبه من سنگ زدي من نرميدم نگسستمبازگفتي:که توصيادي ومن آهوي دشتم تابه دام تودرافتم همه جاگشتم وگشتم حذرازعشق ندانم،نتوانم اشکي ازشاخه فروريخت
مرغ شب ناله ي تلخي زد وبگريخت اشک درچشم تولرزيدماه برعشق توخنديديادم آيد که دگرازتوجوابي نشنيدم پاي دردامن اندوه کشيدم،نگسستم نرميدم رفت درظلمت غم آن شب وشبهاي دگرهم نگرفتي دگرازعاشق آزرده خبرهم!نکني ديگرازآن کوچه گذرهم!بي تواما به چه حالي من ازآن(کوچه)گذشتم
اين جمعه ها براي من آقا نمي شود
عادت به روضه كرده دلم روضه خوان كجاست
شعرهاي جالبي بود ممنون ومتشكر از حضور گرمتون