• وبلاگ : گل نيلوفر
  • يادداشت : چه دردي است در ميان جمع بودن
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام آبجي آپت مثل هميشه عالي بود
    کوله بارت را که برداشتي
    ريختم شکستم و ذوب شدم
    مي ترسيدم از ان مسير که امده اي
    باز نگردي...
    مي ترسيدم راهمان يکي نباشد...
    مي ترسيدم بگويي:
    (بسيار خوب وقت رفتن است)
    ترسيدم ريختم شکستم و ذوب شدم
    اما ناگهان دستانم را گرفتي
    و باز همان نگاه آتشين...
    و گفتي برويم که مسير زندگي ما يکي است))

    [قلب][گل][گل]

    پاسخ

    سلام ابجي گلم ممنونم از شعر قشنگتون دست گلت درد نكنه بازم منتظرت هستم دوست دارم موفق باشي