شايد سحر توبه کرده باشد و تو نداني!!
«شاه مردان امير مومنان»
سردار شهيد دکتر مصطفي چمران:[گل]..............................................
خــدايـــا![گل]
عذر ميخواهم از اين که بخود اجازه ميدهم که با تو راز و نياز کنمعذر ميخواهم که ادعا هاي زياد دارم در مقابل تو اظهار وجود ميکنمدر حالي که خوب ميدانم وجود من ضائيدهي اراده من نيست و بدون خواستهي تو هيچ و پوچم،عجيب آنکهاز خود ميگويممنم ميزنمخواهش دارم و آرزو ميکنم
تو مرا عشق کردي که در قلب عشاق بسوزمتو مرا اشک کردي که در چشم يتيمان بجوشمتو مرا آه کردي که از سينهي بيوهزنان و دردمندان به آسمان صعود کنمتو مرا فرياد کردي که کلمهي حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمايمتو تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتيتو مرا به آتش عشق سوختيتو مرا در توفان حوادث پرداختي، در کورهي غم و درد گداختيتو مرا در درياي مصيبت و بلا غرق کرديو در کويره فقر و هرمان و تنهايي سوزاندي.
تو به منپوچيه لذات زود گذر را نموديناپايداري روزگار را نشان داديلذت مبارزه را چشانديارزش شهادت را آموختي
تو را شکر ميکنمکه از پوچيها و ناپايداريها و خوشيها و قيد و بندها آزادم نموديو مرا در توفانهاي خطرناک حوادث رها کردي و در غوغاي حيات در مبارزهي با ظلم و کفر غرقم نمودي و مفهوم واقعي حيات را به من فهماندي.
فهميدم: سعادت حيات در خوشي و آرامش و آسايش نيستبلکه در درد و رنج و مصيبت و مبارزه با کفر و ظلمو بالاخره شهادت است[گل]