آتش هجر

سال ها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز

نقش مستوري من نقش بر آب است هنوز

به طرب حمل مکن سرخي رويم که ز هجر

قلب ،آکنده زغم ديده پر آب است هنوز

من کجا ؟ يار کجا ؟ طالع بيدار کجا

من اسير غم او، بخت به خواب هست هنوز

دامنش گيرم اگر لطف خدا يار شود

ليک افسوس که اين قصه سراب است هنوز

سخت من طالب ديدار و تو غايب ز نظر

ز آتشين هجر تو اين قلب ، کباب است هنوز

همچو يک قطره آبيم به درياي جهان

زندگي زودگذر ، همچو حباب است هنوز

ناصر از عشق تو آموخت سخن گفتن را

زين سبب گفته او گوهر ناب است هنوز

(سروده حضرت آيت الله مکارم شيرازي)