کار تو، همه مهر و وفا بود، رضا جان پاداش تو، کي زهر جفا بود، رضا جان آن لحظه که پرپر زدي و آه کشيدي معصوم? مظلومه، کجا بود رضا جان بر ديدنت آمد چو جوادت ز مدينه سوز جگرش، يا ابتا بود رضا جان تنها نه جگر، شمعصفت شد بدنت آب کي قتل تو اينگونه روا بود، رضا جان تو ناله زدي، در وسط حجره و زهرابالاي سرت نوحهسرا بود رضا جان يک چشم تو در راه، به ديدار جوادت چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان جان دادي و راحت شدي از زخم زبانها اين زهر، براي تو شفا بود رضا جان از آتش اين زهر، تن و جان تو ميسوخت اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان روزي که نبوديم در اين عالم خاکي در سين? ما، سوز شما بود رضا جان از خويش مران «ميثم» افتاده ز پا را عمري درِ اين خانه گدا بود رضا جان