زيبا بود
اين چه جور نقشه اي هست؟
آمدنت
چقدر تازه شده بود
وقتي
تکه هاي خورشيد را
از لب پنجره
جمع مي کردم
رفتنت اما
چقدر بوي کهنگي مي داد
ستاره ها را
پشت در مي ريختم.
آمده بودم
گنجشکهايت را
براي
درخت حياطمان
قرض بگيرم
تا فاصله ات
پشت در رسيد
يادم آمد
خانه ي ما
درخت که نه
حياط هم نداشت...
بچگي ام را جا گذاشته ام
روي زانوهاي پدر
ميان ذکر انگشتانش
برمي گردم
بچگي ام را برمي دارم
اينبار
جاي بوسه
روي شانه هاي پدر
خالي ست ...
الهم عجل لوليك الفرج
سلام اي مهربان
عالي نوشته اي دستمريزاد.
شاد باشي هميشه
مردم شهر همه منتظر يک مردندچه زماني رسد آن مرد ، خدا مي داندبرگها طعمه بي غيرتي پاييزندراز اين مرثيه زرد ، خدا مي داندخنده غنچه گلها به حقيقت زيباستشايد اين است ره آورد ، خدا مي داند
سلام - ممنون از دعوتتون خيلي قشنگ و زيبا بود
ولي به نقشه زياد اعتقادي ندارم
سلام
متن بسيارزيبا و قشنگي نوشته اي دستت درد نكند
انشاءالله كه مي آيد
ممنون از دعوتت
شاد باشي