امام من ! رضاي من ! ضامن من باش … من همان آهوي رميده ام
همان که با چشماني غرق تمنا تو را نظاره مي کند
ضامن من باش اي ضامن آهو ! …
آهوي رميده ات به دنبال تو
دشتهاي دعا را طي مي کند
و به ياسهاي عاشق سلام مي دهد
طاقت ديدنت رويت را ندارد
شرمنده و سر به زير دارد
از آن رو که آنگونه که بايد نبوده
ولي اينک دلش را