بعد چل سال که ري داشت چو محبوس مرا
مي کشد عشق دگرباره سوي توس مرا
کاش زآغاز نمي آمدم از توس به ري
که به انجام نبود اين همه افسوس مرا
من که دست پدر خويش نمي بوسيدم
مشهد توس فرا خواند به پابوس مرا