گفتگوها با تو دارم ، اي غريب لحظه ها
روز هايم نيم قرني شد فريب لحظه ها
آنقدر ناغافل آمد عمر و دارد مي رود
که هنوزم مات و مبهوتم به شيب لحظه ها
کرده ايم از دل رها ما بادکنک هاي صفا
گوئيا ترسيده بوديم از نهيب لحظه ها
دور و بر کم نيست چون ليلي ولي کو همتي؟
نيست مجنوني که افتد در لهيب لحظه ها
ما که کامي تر نکرديم از شراب زندگي
تو منه از کف شراب ناشکيب لحظه ها