رسيد تا فلکه آب و روبروي حرم
گذاشت دست به سينه : سلام سوي حرم
لب
زمين دو چشمش دوباره باران خورد
در آستانه دريا گرفت بوي حرم
گذاشت
صورت خود را به صورت يک در
نفس کشيد و نفس شد به رنگ و روي حرم
تمام
حس عطش را به کاسه ها نوشيد
و پر شد از تب و تاب لب سبوي حرم
در آن
طرف پدري که خميده . با گريه
گره زده پسرش را به آبروي حرم
چقدر قطره
به دريا رسيدنش زيباست
چقدر زمزمه جاري شده به جوي حرم
در ازدحام
توسل ز چشم من گم شد
ضريح بود و هزاران دعاي توي حرم
شکست بين نماز
زيارت آقا
شکست و ريخت قنوتش به گفتگوي حرم
***
شفا گرفته مريضي
...زدند نقاره
صداي معجزه پيدا شد از گلوي حرم
***
گذاشت دست به
سينه .عقب عقب برگشت
رسيد تا فلکه آب و روبروي حرم
امام رضا(ع)مددي...