اي که ساعتها ميان سجده مي گفتي خدا
بنده اي کوچک به درگاه تو گرم التجاست
تا که دست تو به سوي آسمان مي شد بلند
حق ندا مي داد وقت استجابت بر دعاست
پينه پيشاني ات العفو گو تا محشر است
اشک تو آمرزش ما بندگان پرخطاست
اي که مي دادي قسم حق را به نام فاطمه
خاک نخلستان زاشک جاري تو با صفاست
حيف باشد گر فقط از خوشگلي ات دم زنيم
کمترين مدح تو گفتن از رخ و از چشم هاست
گرچه يوسف را خدا از صورت تو خلق کرد