دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
اين که مي گويند آن خوشتر زحسن
يار ما اين دارد و آن نيز هم
داستان در پرده مي گويم ولي
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
هر دو عالم يک فروغ روي اوست
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم
ياد باد آن کو به قصد خون ما
زلف را بشکست و پيمان نيز هم
اعتماد نيست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نيز هم
چون سرآمد دولت شبهاي وصل
بگذرد ايام هجران نيز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سليمان نيز هم
عاشق از قاضي نترسد مي بيار
بلکه از ير غوي ديوان نيز هم