سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شايد اين جمعه بياييد شايد
پرده از چهره گشايد شايد
با همه لحن خوش آوايي ام
دربه در کوچه تنهايي ام
اي دو سه تا کوچه زه ما دور تر
نغمه ي تو از همه پر شور تر
کاش که اين فاصله را کم کني
محنت اين قافله را کم کني
کاش که همسايه ما مي شدي
مايه آسايه ما مي شدي
هر که به ديدار تو نايل شود
يک شبه حلال مسايل شود
دوش مرا حال خوشي دست داد
سينه ما را عطشي دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سياوش گرفت
نام و آرامه جان من است
نامه تو خط امان من است
اي نگه ات خاستگاه آفتاب
بر من ظلمت زده يک شب بتاب
پرده برانداز زه چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
اي نفست يار و مدد کار ما
کي و کجا وعده ي ديدار ما