دلبر شيرين بمان در بزم من آخر دمي
نوش از جام شراب عشق من در هر دمي
گوي با اين دل که مستي از نواي تو رواست
فطرت من با کلام دلبر خود آشناست
طالب غم هاي تو گشته دلم اي گوهرم
شادي ام از آن تو غم هاي تو مال دلم
خنده کن کز خنده ات از دل دگر غصه برفت
شادمان از شاديت غمناکم از درد تو سخت
دست من گير و در اين راه وفا گامي گذار
گر که پاسخ مي دهي از عشق خود وامي گذار
وام عشقت در دلم فقر جدايي برکند
قبله گاه خود به هر سويي که باشي مي زند