نمايان شد ز خط آتش و دودکه جرم فاطمه حب علي بود پس از زهرا علي بي همزبان شداسير امتي نامهربان شد
علي تنهاست در يک قوم گمراهزبانش را که مي فهمد به جز چاه پس از او کيسه نان و رطب کو ؟صداي ناله هاي نيمه شب کو ؟ خدايا کاش آن شب بي سحر بودکه تيغ ابن ملجم شعله ور بود اذان گفتند و ما در خواب بوديمعلي تنها به مسجد رهسپر بود در آن شب تا قمر در عقرب افتاد غم عالم به دوش زينب افتاد فدک شد پايمال نانجيبانعلي لرزيد و در تاب و تب افتاد
يقين دارم به جرم فتح خيبرفدک در دست ال مرحب افتاد