• وبلاگ : گل نيلوفر
  • يادداشت : جو بکار، گندم دِرو کن!!!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 72 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     
    قشنگ ترين لحظات زندگي ما روزي است که بتوانيم براي خودمان بهترين باشيم ؟ اما بهترين يعني چه ؟ گاهي اوقات براي خوشبختي مي جنگيم در حاليکه در کنارمان است ! چشماني بسته داريم و روحي متلاطم از حس نداشتن ها ! مي خواهيم زندگي کنيم ولي فقط زنده ايم ! پس کاش مي شد معني واقعي زندگي را بفهميم

    خداوندا نگذار که از تو فقط نامت را بدانم و نگذار که از تو تنها مشق کردن اسمت را به ياد داشته باشم. همواره در من جاري باش، همانگونه که خون در رگهايم جاري است. خداوندا: از تو ميخواهم که هرگز در بيابان هولناک زندگي، تنها و بي ياور رهايم نسازي . از تو ميخواهم که در کوره راه پر پيچ و خم زندگي، تنهايم نگرداني که همواره محتاج وجودت ميباشم............ آمين يا رب العالمين

    ياد گرفتم که : 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي کند. 2. با وقيح جدل نکنم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روحم را تباه مي کند . 3. از حسود دوري کنم چون حتي اگر دنيا را هم به او تقديم کنم باز هم از من بيزار خواهد بود . 4. تنهايي را به بودن در جمعي که به آن تعلق ندارم ترجيح دهم...

    اگر روزي دشمن پيدا كردي، بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي! اگر روزي تهديدت كردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزي خيانت ديدي، بدان قيمتت بالاست! اگر روزي تركت كردند، بدان با تو بودن لياقت مي خواهد

    در روايت آمده كه اميرالمؤمنين (ع) فرمود : خداوند - تبارك و تعالى - به عيسى بن مريم (عليه السلام) وحى فرمود كه به جماعت [و يا اشراف] بنى اسرائيل بگو كه جز با قلب هايى پاكيزه و چشمان خاشع و دستهاى پاكيزه به خانه من وارد نشوند و به آنان بگو : دعاى هر كدام از شما را كه حتّى از يك نفر از مردم چيزى را به ظلم و ستم گرفته باشد ، اجابت نمى كنم.

    ويژگي اهل دنيا در حديث معراج (خداوند فرمودند) :" 1-زياد مي خوابند 2-زياد مي خندند 3-زياد مي خورند 4-زياد خشمگين ميشوند 5-کمتر راضي ميشوند 6-از کساني که نسبت به انها اسائه ادب کرده اند عذر خواهي نمي کنند 7-اگر کسي از انها عذر خواهي نمود عذر او را نمي پذيرند 8-هنگام اطاعت کسل و بي نشاط اند 9-هنگام معصيت شجاع و جسورند 10-ارزوهاي طول و دراز دارند در حاليکه مدت عمر انها کوتاه و اجل انها نزديک است

    سکوت دردناک است. اما در سکوت است که همه چيز شکل مي گيرد و در زندگي ما لحظه هايي هست که تنها کار ما بايد انتظار کشيدن باشد. درون هر چيز در اعمال هستي، نيرويي هست که چيزي را مي بيند و مي شنود که هنوز قادر به درکش نيستيم، هر آنچه امروز هستيم، از سکوت ديروز زاده شده است

    اما، سرمايهاي جز حيرت نداشتند و گفتند: در پس هر راز، رازي است و در دل هر راز، رازي. جهان راز است و تو رازي و ما راز. تو بگو كه چه بايد كرد و چگونه بايد رفت. خدا گفت: نام شما را مؤمن ميگذارم، خود، شما را راه خواهم برد. ستتان را به من بدهيد. آنها دستشان را به خدا دادند و خدا آنان را از لابهلاي رازها عبور داد و در هر عبور رازي گشوده شد. و روزي فرشته اي در دفتر خود نوشت: زندگي به پايان رسيد. و نام گروه نخست از دفتر آدميان خط خورد، گروه دوم در گشودن راز اولين واماند. و تنها آنان كه دست در دست خدا دادند از هستي رازناك به سلامت گذشتند.

    روز قسمت بود و خدا هستي را قسمت مي کرد. خدا گفت : چيزي از من بخواهيد . هر چه که باشد شما را خواهم داد . سهمتان را از هستي طلب کنيد زيرا خدا بسيار بخشنده است .و هر که آمد چيزي خواست. يکي بال براي پريدن و ديگري پايي براي دويدن و آن يکي چشماني تيز. يکي دريا را انتخاب کرد و ديگري آسمان را…. در اين ميان کرمي جلو آمد و گفت :من چيز زيادي از اين هستي نمي خواهم .نه چشماني تيز و نه جثه اي بزرگ ، نه بالي و نه پايي ، نه آسماني و نه دريايي تنها کمي از خودت، تنها کمي از خودت به من بده….. . . وخدا کمي نور به او داد و نام او کرم شب تاب شد.خدا گفت :آن که نوري با خود دارد بزرگ است ، حتي اگر به قدر ذره باشد. تو حالا همان خورشيدي هستي که گاهي در زير برگ درختي ، پنهان مي شوي .و رو به ديگران گفت: " کاش مي دانستيد که اين کرم کوچک ، بهترين را خواست. زيرا که از خدا جز خدا را نبايد خواست.". . . و هزار سال است که او مي تابد . وقتي ستاره اي نيست ، چراغ کرم شب تاب روشن است و کسي نمي داند که اين همان چراغي است که روزي خدا آن را از نور خود به او بخشيده است...

    پشتش سنگين بود و جاده هاي دنيا طولاني آهسته آهسته مي خزيد، دشوار و کند و دور ها هميشه دور بود.. پرنده اي در آسمان پر زد ...، سبک.. سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت: اين عدل نيست ... اين عدل نيست!، کاش پشتم را اينهمه سنگين نميکردي،هيچگاه نميرسم ...، هيچگاه و در لاکِ خود خزيد، به نيت نا اميدي .... خدا او را در آغوش گرفت و زمين را نشانش داد، کره اي کوچک بودبه او گفت: نگاه کن!، ابتدا و انتها ندارد، هيچکس نميرسد،چون رسيدني در کار نيست،فقط رفتن است ...و هربار که رفته اي رسيدي،"حتي اگر اندکي"...

    پرده، اندكي كنار رفت و هزار راز روي زمين ريخت.
    رازي به اسم درخت، رازي به اسم پرنده، رازي به اسم انسان.رازي به اسم هر چه كه ميداني.
    و باز پرده فرا آمد و فرو افتاد.و آدمي اين سوي پرده ماند با بهتي عظيم به نام زندگي، كه هر سنگريزهاش به رازي آغشته بود و از هر لحظهاي رازي ميچكيد. در اين سوي رازناك پرده، آدميان سه دسته شدند. گروهي گفتند: هرگز رازي نبوده، هرگز رازي نيست و رازها را ناديده انگاشتند و پشت به راز و زندگي زيستند. خدا نام آنها را گمشدگان گذاشت. و گروهي ديگر گفتند: رازي هست، اما عقل و توان نيز هست. ما رازها را ميگشاييم؛ و مغرورانه رفتند تا گره راز و زندگي را بگشايند….خدا گفت: توفيق با شما باد، به پاس تلاشتان پاداش خواهيد گرفت. اما بترسيد كه درگشودن همان راز نخستين وابمانيد. و گروه سوم

    روزها گذشت...

    فرشتگان ، هر روز ، سراغش را از خدا مي گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت :« مي آيد ، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد. »

    و سر انجام آمد ..و روي شاخه اي از شاخه هاي درخت دنيا نشست اما هيچ نگفت .و خدا لب به سخن گشود :«با من بگو از انچه سنگيني سينه توست ! »...اشك در ديدگانش نشسته بود . ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت و اکنون ، هاي هاي گريه هايش ، ملكوت خدا را پر كرده بود ....گفتمش نقاش را ، نقشي بکش از زندگي.....با قلم ، نقش حبابي ، بر لب دريا کشيد …….


    آمد آن‏ بانو كه ‏فخر هر زن ‏است

    هر دلى با ذكر نامش گلشن‏ است

    روح تاريك همه سر گشتگان

    در شعاع نور عشقش روشن‏است

    ميلاد زينب کبري(عليها السلام) مباك باد
    + دادش 

    گلهاي نرگس تقديم به خواهرم


    گالري تصاوير و عکسهاي بسيار زيبا از گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس

    عکس نرگس - عکس گل نرگس - عکس نرگس - گالري عکس گل نرگس
    + دادش 


    عصر اين جمعه دلگير دلم گفت : بگويم ، بنويسم که چرا عشق به انسان نرسيدست ؟!

    چرا آب به گلدان نرسيدست ؟! و هنوزم که هنوزست غم عشق به پايان نرسيدست ؟!

    بگو حافظ دلخسته ز شيراز بيايد ؛ بنويسد

    که هنوزم که هنوزست چرا يوسف گم گشته به کنعان نرسيدست ؟!

    و چرا کلبه احزان به گلستان نرسيدست ؟!

    عصر اين جمعه دلگير وجود تو کنار دل هر بي دل آشفته شود حس

    کجايي گل نرگس ؟!!


    يک عمر تو زخمهاي مارا بستي،

    هرروز کشيدي به سر ما دستي،

    شعبان که به نيمه ميرسد آقاجان،

    ما تازه به يادمان مي آيد هستي

    اي گل نرگس

    ما را درياب

    يا مهدي

     <      1   2   3   4   5      >