• وبلاگ : گل نيلوفر
  • يادداشت : ميلاد نبي اكرم (ص)وامام جعفرصادق(ع)مبارکباد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 127 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    حرف کمي نبود قرار ومدار عشق


    اما چه فايده –


    که نفهميم يار را!


    اي روح هاي ناب !


    دوباره به پا کنيد


    قدري براي اهل زمستان


    بهار را !
    + سالار 

    خورشيدهاي بي شماري در چشم هاي ما مخفي مانده اند...

    خوابهاي ما خُرّم از گندم است ، دست هاي ما بوي نان مي دهند .

    به خود اعتماد کنيد ، از نو زاده خواهيد شد...

    سيد علي صالحي


    + سالار 

    حيف باشد چون تو شهبازي که عالم صيد تست

    در چنين دامي شده نخجير آب و دانه‌ئي...

    « خواجوي کرماني »


    + سالار 
    گزيده اي از دعاي بسيار زيباي عرفه: خدايا بجز خودت به ديگري واگذارم مکن. خدايا به که واگذارم مي کني؟ آيا به خويشاوندي که از من ببرد يا به بيگانه اي که مرا از خود دور کند يا به کساني که خوارم شمرند و تويي پروردگار من و زمامدار کار من- اي خدا قرار ده بي نيازي در نفس من و يقين در دلم و اخلاص در کردارم و روشني در ديده ام و بينايي در دينم.

    + سالار 
    مسيح ع :خداوندا مرا آنگونه ببخش که من ديگران را مي بخشم.

    + سالار 
    من كفش نداشتم و مدام شكايت كردم تا اينكه روزي مردي راديدم كه پا نداشت .

    سلام. اميدوارم حالتون خوب باشه.
    با آخرين آپ امسالم منتظر حضور گرمتون هستم.


    سلامممممممممممممممممممممممممممممم

    خوبي دوستم؟

    خيلي وقته نديده بودمت

    سلام
    زهرا جان خوبي چه خبرسرنمي زني ابجي منتظرم
    + سالار 
    از امشب
    خوابهايم براي تو
    از اين پس
    باچشم هاي باز مي خوابم
    از اينجا به بعد
    چشم هايم از تا غروب نگاههاي آشنا مي ايد
    و مي رود که بيايد از طلوع چشم هايي که نديدم
    از اينجا به بعد
    که تو چترت را نو مي کني
    من از راههاي پراز چتر رفته برمي گردم
    ولي تو آمدنم را خواب نخواهي ديد
    از اينجا به هر کجا
    من بدون ساعت راه مي روم
    بدوه هر روز که صبح را
    از پنجره به عصر مي برد
    و پاي سکوت ماه
    به خاطره خيره مي شود
    از اينجا به بعد
    دنيا زير قدم هايم تمام مي شود
    و تو از دو چشم باز
    که رو به آخر دنيامي خوابد
    رو به چترهاي رفته
    تمام خوابهايم را خواهي ديد
    + سالار 

    از شيخ ابوالحسن خرقاني که از عرفاي صاحب‌نام و پير زمان و رهبر مردم بود

    پرسيدند تو خداي را کجا ديدي؟ گفت: آن جا که خود را نديدم،

    چون نيستي خود را به خدا دهي...

    خدا هستي خود را به تو خواهد داد...

    + سالار 

    نيست کند هست کند بي‌دل و بي‌دست کند

    باده دهد مست کند ساقي خمار مرا...

    مولانا


    + سالار 
    هر چه زيبايي و خوبي که دلم تشنه اوست
    مثل گل، صحبت دوست
    مثل پرواز، کبوتر
    مي و موسيقي و مهتاب و کتاب
    کوه، دريا، جنگل، ياس، سحر
    اين همه يک سو، يک سوي دگر،
    چهره همچو گل تازه تو!
    دوست دارم همه عالم را ليک
    هيچکس را نه به اندازه تو!
    + سالار 
    نگاه کن به درخت
    هزار شاخه ، چو آغوش-باز کرده به شوق-
    که آسمان را ، مانند جان به بر گيرد.
    ولي دريغ که ابراز عشق را ، با او
    به صد هزار زبانش که هست، نتواند.
    خموش مي ماند.
    نگاه کن به پرنده ، که با هزار سرود
    به روي شاخه ، لب بام،
    با هزار سرود
    براي دوست
    براي آنکه نگاهش به اوست ميخواند.
    به رودِ مست نگه کن که عاشق درياست
    به شوق آن که کند راز خود به او ابراز
    به عشق آن که به آن بيکران بپيوندد
    چگونه نعره زنان ، مست ، پيش مي راند.
    به من نگاه کن اي جان ، چگونه ، در همه حال
    صبورتر ز درخت
    گشوده دست به سويت ، ز عشق سرشارم
    پرنده وار به هر جا، به صد هزار سرود
    ترانه خوان توام ، با تو گرفتارم
    به سوي کوي تو ، درياي من! روان چون رود
    نفس زنان در آرزوي ديدارم
    دگر چگونه بگويم که دوستت دارم
    اگر تو نيز نداني ، خداي مي داند.

    + سالار 

    تاب بنفشه مي‌دهد طره مشک ساي تو
    پرده غنچه مي‌درد خنده دلگشاي تو
    اي گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز
    کز سر صدق مي‌کند شب همه شب دعاي تو
    من که ملول گشتمي از نفس فرشتگان
    قال و مقال عالمي مي‌کشم از براي تو
    دولت عشق بين که چون از سر فقر و افتخار
    گوشه تاج سلطنت مي‌شکند گداي تو
    خرقه زهد و جام مي گر چه نه درخور همند
    اين همه نقش مي‌زنم از جهت رضاي تو
    شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
    کاين سر پرهوس شود خاک در سراي تو
    شاهنشين چشم من تکيه گه خيال توست
    جاي دعاست شاه من بي تو مباد جاي تو
    خوش چمنيست عارضت خاصه که در بهار حسن
    حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسراي تو



     <      1   2   3   4   5    >>    >