ديدن روي تو در خويش ز من خواب گرفتآه از آيينه که تصوير تو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کردکشتي ام را شب طوفاني گرداب گرفت
در قنوتم ز خدا «عقل» طلب مي کردم«عشق» اما خبر از گوشه ي محراب گرفت
نتوانست فراموش کند مستي راهر که از دست تو يک قطره مي ناب گرفت
کي به انداختن سنگ پياپي در آبماه را مي شود از حافظه ي آب گرفت؟
والنتاين مبارک