مي دانم نه تک درختي مي توانم بود در خشکي کوير و نه پرنده ي تنهاييدر تنگي قفسي و نه ترانه ي کوچکيدر خالي فضاييمن درختي هستم که به عشق جنگلي روييده ام پرنده اي هستم که به شوق پرواز آمده ام ترانه اي هستم که به شور شنيدن زاده ام در اين برهوت در سرزميني که با داغ هزار شعله ي زخم مرا مي سوزانند به سرودي دل خوش مي کنم که گوشهاي غريب تو را بنوازد