سؤال هميشهگلدسته اتکهکشانى استکه سياهى شهر را تکذيب مى کندپيرامون تو همه چيز بوى ملکوت مى دهد:کاشى هاى ايوانتو اين سؤال هميشهکه چگونه مى توان آسمانها رادر مربعى کوچک خلاصه کرد.و پنجره فولاد
التماسهاى گره خورده
و بغضهايى که پيش پاى تو باز مى شوند