دلم قلمروي جغرافياي ويرانيست
هواي اين ناحيه هميشه بارانيست
دلم ميان دو درياي سرخ مانده سياه
هميشه برزخ دل تنگه ي پريشانيست
مهار عقده ي آتشفشان خاموشم
گدازه هاي دلم درد هاي پنهانيست
صفات بغض مرا فرصت بروز دهيد
درون سينه ي من انفجار زندانيست
تو فيض يک اقيانوس آرامي
سخاوتي که دلم خواهشي بيابانيست.