• وبلاگ : گل نيلوفر
  • يادداشت : كرامات امام عصر (عج)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 155 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سالار 
    يک نفر دلش شکسته بود
    توي ايستگاه دعا منتظر نشسته بود
    منتظر ولي دعاي او
    دير کرده بود
    اوخبر نداشت که دعاي کوچکش توي چهار راه آسمان
    پشت يک چراغ قرمز شلوغ گير کرده بود
    اونشست وباز هم نشست
    روزها يکي يکي
    از کنار او گذشت
    روي هيچ چيز هيچ جا
    از دعاي او اثر نبود
    هيچ کس ازمسير رفت وآمد دعاي او با خبر نبود
    پس چراغ چهار راه آسمان سبز شد
    رفت وبا صداي رفتنش
    کوچه هاي خاکي زمين
    جاده هاي کهکشان
    سبز شد
    برف ها کم کم آب ميشود
    شب
    ذره ذره آفتاب ميشود
    ودعاي هر کسي
    رفته رفته توي راه مستجاب ميشود...