اگر ميتوانستم فراموشت ميکردم اما....تو در آبي آسمان به من لبخند زديتو در خوش آوازترين ترنم آبي آب به قلبم پا گذاشتيتو در قشنگترين لبخند کودکانه به چشمم نشستيتو را با نواي قلبم پذيرفتم با آهنگ گوشنواز عشقتو مرا با مهر خواندي و من....به مهماني سفره ي محبتت آمدماگر ميشد از يادت ميبردم اما...تو را با جوهر خونم در پنهاني ترين زواياي قلبم با سوزن تيز صبر حکاکي کرده امچگونه ميشود نقشي را که حک کرده اي پاک کردو از بين بردمن هرگز نميتوانم و واقعيت اين است که چنين چيزي را نميخواهممن به تو مي انديشم و تو را با هر آنچه که وجود دارد ميپذيرممگر عشق، جز اين است...و نميدانم سرنوشت چه بازي با من ميکندو من براي تو مثل آب روان رودخانه زلالمباورم کن و با من مثل من باش دوستت دارم بهترينم