شبيه شيشه مي مانم … تو هم مانند بارانيرسيدي توي اغوشم … ولي گويا نمي مانيخودت را جاي من بگذار، ببين يک شيشه حق داردپسري مانند باران را … ببوسد … يا نمي دانينبودي تا ببيني باد ، مرا هر روز مي بوييدمن او را سخت مي راندم … تو من را سخت مي راني …کمي احساس هم بد نيست … بيا يک بار مردي کن !دل اين شيشه را نشکن ، در اين اوضاع طوفانيبيا جانم … تو باران باش … و بر من يخ بزن تا صبحخدا هم مي وزد برما ، کمي باد زمستاني
اشتباه شد اسمم