خلوتم را باز بوئيدم به پاي انتظار
خانه ام بي تو خراب و اين سراي انتظار
ميگذارم چشم بر هم تا خيالت بشکفد
التهابم ميکشد اينجا فضاي انتظار
با خيالت خلوتم را نورباران ميکنم
اشک ميريزم به پايت در صفاي انتظار
قصد خاموشي کنم اي نو بهار جان من
قصد خاموشي و ميگم را به جاي انتظار
حرمت اين عشق را ياران غافل برده اند
عقل و دل را کرده ام اينجا فداي انتظار
زخم اين تنها شدن را با تو قسمت کرده ام
مرهم اين درد هم اينجا شفاي انتظار
يک غزل هم ميچکد از چشم خون بار دلم
مي نويسم شعر دل در اين هواي انتظار
در همه دل مردگيها با تو مي گويم اميد
اين صداي گريه ها را هم صداي انتظار