چند اين شب و خاموشي؟ وقت است كه برخيزموين آتش خندان را با صبح برانگيزمگر سوختنم بايد، افروختنم بايداي عشق بزن در من كز شعله نپرهيزمصد دشت شقايق چشم در خون دلم داردتا خود به كجا آخر با خاك در آميزمچون كوه نشستم من با تاب و تب پنهانصد زلزله برخيزد آنگاه كه برخيزمبرخيزم و بگشايم بند از دل پر آتشوين سيل گدازان را از سينه فروريزمچون گريه گلو گيرد از ابر فرو بارمچون خشم رخ افروزد در صاعقه آويزم
سلام اپم اين بار متفاوت مشگل ما جوانان
تا زندگي را بهتر بشناسم امدوارم همه به همه کمک کنيم
تا راه خشبختي را با نظر دادن به همه بشناسانيم نوکرتان داداشت
خوش بختي همه ارزوي ماست به کافيه کادشتان سر بزند مرا
راهنماي کنيد