همان جا که زده دست به دامان زمين خوشه مهتاب همان وادي سوز و عطش و درد همان وادي شرمندگي آب همان جا که زمينش همه نور است ، پر از شور و شعور است حماسه است غرور است شرمنده تر از وادي طور است و فرش حرمش از پر حور است و بر مهدي زهرا همه شب راه عبور است همان جا که حرم خانه دلهاست و عشقش همه در آب و گل ماستزيارتگه زهراست عبادتگه موسي است دخيل حرمش حضرت عيسي است و زيباست خدا محو تماشاست که يک سو حرم شاه و يک سو حرم حضرت سقاست مکاني که قدم رنجه نموده است گل ياس تمامش کند از عشه لبهاش بود