جواد محدثي
گفت: جانها زماست در تب و تاب
گفتمش: اضطراب دلها چيست
گفت: آرام سينههاى كباب
گفتمش: اشك راه خوابم بست
گفت: كى بود عاشقان را خواب
گفتمش: پرده جمال تو چيست
گفت: بگذر ز خويشتن، درياب
گفتمش: تاب آن جمالم نيست
گفت: از حسرتش توان شد آب
گفتمش: تشنه وصال توام
گفت: زين مى كسى نشد سيراب
گفتمش: جان و دل فدا كردم
گفت: آرى چنين كنند احباب