گاهي مسير جاده به بن بست مي رود
گاهي تمام حادثه از دست مي رود
گاهي غريبه اي که به سختي به دل نشست
وقتي که قلب خون شده بشکست، مي رود
اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه گفته است مي رود
گاهي کسي نشسته که غوغا به پا کند
وقتي غبار معرکه بنشست، مي رود
اينجا يکي براي خودش حکم مي دهد
آن ديگري هميشه به پيوست مي رود
واي از غرور تازه به دوران رسيده اي
وقتي ميان طايفه اي پست مي رود
هر چند مضحک است و پر از خنده هاي تلخ
بر ما هر آنچه لايقمان است مي رود
اين لحظه که قيمت قد، کمان ماست
تيريست بي نشانه که از دست مي رود
بيراهه ها به مقصد خود ساده مي رسند
اما مسير جاده به بن بست مي رود...(؟)