شانه هايم زير بار غم شکست
شاخه هاي سبز اميدم شکست
عشق ما در شيشه فرهاد بود
عشق شيرين ريشه اش در باد بود
هيچ کس حرف صداقت را نزد
هيچ کس دل را بر اين دريا نزد
يک نفر امروز در چشمم شکست
يک نفر بار سفر بست و گسست
يک نفر با خاطراتم دور شد
يک نفر با قصه ها محشور شد