سلام به روي ماهت آبجي گلمخواهش ميکنم عزيزم اين چه حرفيه دشمنت شرمنده آبجي گلمدلم حسابي برات تنگيده بودخوشحالم که اومديمن بيشتررر
دوست دارم عزيزمفدات فرشته ي مهربونماين چند وقت که نبودي جاي خالي کامنتات و خودت قشنگ معلوم بودخوب شد اومدي کم کم داشتم نا اميد ميشدمخواهش ميکنم عزيزم انجام وظيفه کردممنم خيلي خوشحالم که آبجي گلي مثل تو دارم . ممنونم عزيزم لطف داريفداي آبجي زهراي گلم
گرچه سكوت بلندترين فرياد عالم است
ولي گوشم ديگر طاقت فريادهاي تو را ندارد
كمي با من حرف بزن...
سلام دوست عزيز
وب خوبي داري تبريک مي گم تولده وبتو.
موفق باشي عزيزم.
صداي جير جيرک ها به گوش مي رسد
سکوت را نوازش مي دهند.....
و جاي خالي آدم هاي شب نشين را
با نگاهي معصومانه پر مي کنند .......
سلام آبجيکجايي پس
دلم برات تنگيده
در لحظه شادي ، پروردگار را ستايش کن. در لحظه سختي , فقط از خداوند کمک بخواه.در لحظه گمراهي و حيراني , فقط خدا را جست و جو کن.در لحظه آرامش , معبود را مناجات کن. در لحظه نااميدي , اميدت به خدا باشد.در لحظه تنهايي , پروردگار را صدا بزن.در لحظه نياز , حاجت خود را از درگاه خالق هستي طلب کن.در لحظه هاي دردناک، به خدا اعتماد کن.در لحظه موفــقيت , از خدا فزوني ايمان بخواه.در لحظه دلشکستگي , دلت را به خدا بده.در لحظه عاشقي , خالق عشق را در نظر داشته باش.در لحظه نگراني و دلواپسي , از ذکرش غافل نشو.
در لحظه پيروزي , از معبود , تواضع و فروتني طلب کن.در لحظه شکست , مطمئن باش که خدا دست تو را گرفته.در لحظه ضعف وناتواني , از خالق مطلق توانايي بخواه.در لحظه کار، به خدا تکيه کن.در لحظه تاريکي , با نور کلامش دلت را روشن کن.در لحظه پريشاني , به خدا پناه ببر که او امن ترين پناهگاه است.در لحظه دلتنگي , با معبود خود راز و نياز کن. او داناي اسرار نهان و محرم رازهاست.
سلام آبجي گلم
پيدات نيست چرا؟
براي من انگار تمام ستاره خاموش شدند
خدا
اين بار
باد مي وزد
زندگي ميگذرد
اما ماهي کوچکت
در گوشه ي اقيانوس تنهاييش
در کنار سنگ کوچکي گريه مي کند
به اينجا که ميرسم.نااميد ميشوم.آن قدرکه مي خواهم همه ي سرازيري جهنم را يکريز بدوم. ...اما فرشته اي دستم را مي گيرد و ميگويد:هنوز فرصت هست، به آسمان نگاه کن.خداچلچراغي از آسمان آويخته است.دلت را روشن کن.تا چلچراغ خدا را بيفروزي.
فرشته شمعي به من مي دهد و مي رود.راستي امشب به آسمان نگاه کن،ببين چقدردل در چراغ خدا روشن است....«عرفان نظراهاري»
کجايي پس؟؟!!
خدايا
کوچه همان کوچه ومن هم همان عابر هميشگي تنهايم
هيچ کوچه اي بن بست نباشد وهيچ عابري تنها نباشد
نگذار که هيچ گنجشک کوچکي بي دانه بماندو هيچ درختي در انتظار خزان و تبر
پر کن اين دلها را از پاکي وصداقت وسادگي وسادگي وسادگي .....
ما اگر بد کرديم تورا بنده خوب بسيار است
تو اگر از ما روي برگرداني ما را خدايي دگر کجاست.
( اسب )
از صبح تا غروب
مي گردد اسب پير
با چشمهاي بسته به گرد خودش مدام
تا كوزه هاي خالي عصار پر شوند
از روغن گياه
هر روز اسب گيج
در ذهن خود تمامي آفاق طي كند
اما به وقت عصر
بيند كه ايستاده همان نقطه ي نخست
اي خسته اسب پير
ما نيز همچو تو
درعالم مجازي رويا شناوريم
ليكن دو چشم ما
تا مرگ بسته است