ان الله مع الصابرين.
پدرم وقتي مرد آسمان آبي بود
مادرم بي خبر از خواب پريد، خواهرم زيبا شد
پدرم وقتي مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند
مرد بقال از من پرسيد چند من خربزه مي خواهي
من از او پرسيدم دل خوش سيري چند
پدرم نقاشي مي کرد
تار هم مي ساخت، تار هم مي زد
خط خوبي هم داشت